beautiful vampire🍷
beautiful vampire🍷
خون اشام زیبا🍷
انچه گذشت :انقدر گریه کرده بودم که نفهمیدم کی خوابم برد.....
part²⁹
ات ویو
وقتی بیدار شدم توی تختم بودم
حتما کار بابامه
بلند شدم کار های لازم رو انجام دادم
روی مبل توی سالن نشسته بودم
از وقتی کوک رفته خیلی کم از خونه یا حتی اتاقم بیرون میام
پدرم رفته بود سر کار
صدای زنگ در رو شنیدم
اول نمیخواستم درو باز کنم چون پدرم کلید داشت ولی هر کی که پشت در بود قصد سوزوندن زنگ در رو داشت چون یکسره کرده بود
رفتم درو باز کردن با کسی که پشت در دیدم جا خوردم
بچه ها بودن
+شما اینجا چیکار میکنید؟
میونگ: اومدیم پیش تو دیگه ،میخوایم امروز فقط خوشحالت کنیم پس برو کنار بیایم تو
منو کنار زد و اومدن داخل
+دستتون درد نکنه ولی واقعا حس و حالش نیست الان ،خودتون که میدونید بعد از رفتن کوک حس هیچ کاری رو ندارم..... مرسی که بفکرمید ولی واقعا نیازی نیست
جیا:اعتراض قبول نمیکنیم : بچه ها زود باشید
شروع کردن مسخره بازی در اوردن منم برای اینکه ناراحت نشن همکاری میکردم
میونگ و جین و جیا توی اشپز خونه مشغول بودن
تهیونگ و جهیوپ مشغول انتخاب فیلم بودن
شوگا داشت دونه دونه تخت ها رو تست میکرد😂
نامجون و جیمین هم سعی میکردن هم مسخره بازی در بیارن که بخندیم هم شوگا رو متوقف کنن ولی نه..... اگوستی بزرگ حرف هیچ کس رو گوش نمیداد
میچا و جونگ هی هم سرم غررر میردن بخاطر اینکه اتاقم نامرتب بود
خلاصه هر کی مشغول کاری بود
بعد از اینکه همه کاراشون رو انجام دادن نشسته بودیم بازی میکردیم که همه بخندن
بعد از کمی تلفن زنگ خورد چون جیهوپ به تلفن نزدیک بود اون جواب داد ولی وقتی صدای کسی که پشت تلفن بود رو شنید رنگش برید و تلفن از دستش افتاد
+جیهوپ چی شده ؟ کی بود؟
جیهوپ: ا......او.....اون......اون
شروع کرد تند تند نفس کشیدن
خیلی ترسیده بودم ولی سریع سمتش رفتم
+جیا یه لیوان اب بیار
بهش اب رو دادم وقتی خورد دیدم حالش بهتره سمت تلفن رفتم
+الو............
خب خب میدونم کنجکاویتون گل کرده ولی باید منتظر فصل دوم باشید
قول میدم زود بزارم ولی بشرط اینکه لایک زیادی بخوره
منتظر کامنت های قشنگتون هستم 🥰♥️
خون اشام زیبا🍷
انچه گذشت :انقدر گریه کرده بودم که نفهمیدم کی خوابم برد.....
part²⁹
ات ویو
وقتی بیدار شدم توی تختم بودم
حتما کار بابامه
بلند شدم کار های لازم رو انجام دادم
روی مبل توی سالن نشسته بودم
از وقتی کوک رفته خیلی کم از خونه یا حتی اتاقم بیرون میام
پدرم رفته بود سر کار
صدای زنگ در رو شنیدم
اول نمیخواستم درو باز کنم چون پدرم کلید داشت ولی هر کی که پشت در بود قصد سوزوندن زنگ در رو داشت چون یکسره کرده بود
رفتم درو باز کردن با کسی که پشت در دیدم جا خوردم
بچه ها بودن
+شما اینجا چیکار میکنید؟
میونگ: اومدیم پیش تو دیگه ،میخوایم امروز فقط خوشحالت کنیم پس برو کنار بیایم تو
منو کنار زد و اومدن داخل
+دستتون درد نکنه ولی واقعا حس و حالش نیست الان ،خودتون که میدونید بعد از رفتن کوک حس هیچ کاری رو ندارم..... مرسی که بفکرمید ولی واقعا نیازی نیست
جیا:اعتراض قبول نمیکنیم : بچه ها زود باشید
شروع کردن مسخره بازی در اوردن منم برای اینکه ناراحت نشن همکاری میکردم
میونگ و جین و جیا توی اشپز خونه مشغول بودن
تهیونگ و جهیوپ مشغول انتخاب فیلم بودن
شوگا داشت دونه دونه تخت ها رو تست میکرد😂
نامجون و جیمین هم سعی میکردن هم مسخره بازی در بیارن که بخندیم هم شوگا رو متوقف کنن ولی نه..... اگوستی بزرگ حرف هیچ کس رو گوش نمیداد
میچا و جونگ هی هم سرم غررر میردن بخاطر اینکه اتاقم نامرتب بود
خلاصه هر کی مشغول کاری بود
بعد از اینکه همه کاراشون رو انجام دادن نشسته بودیم بازی میکردیم که همه بخندن
بعد از کمی تلفن زنگ خورد چون جیهوپ به تلفن نزدیک بود اون جواب داد ولی وقتی صدای کسی که پشت تلفن بود رو شنید رنگش برید و تلفن از دستش افتاد
+جیهوپ چی شده ؟ کی بود؟
جیهوپ: ا......او.....اون......اون
شروع کرد تند تند نفس کشیدن
خیلی ترسیده بودم ولی سریع سمتش رفتم
+جیا یه لیوان اب بیار
بهش اب رو دادم وقتی خورد دیدم حالش بهتره سمت تلفن رفتم
+الو............
خب خب میدونم کنجکاویتون گل کرده ولی باید منتظر فصل دوم باشید
قول میدم زود بزارم ولی بشرط اینکه لایک زیادی بخوره
منتظر کامنت های قشنگتون هستم 🥰♥️
۴.۳k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.