فرنازجعفرزادگان

بانو "فرناز جعفرزادگان"، شاعر و منتقد و محقق ادبی ایرانی، زاده‌ی جمعه ۱۳ آبان ۱۳۵۶ خورشیدی در شیراز است.


▪︎نمونه شعر:
(۱)
به اندوهی افتان و خیزان آمدم
به گورستانی شدم
همه گورها بی‌تن
همه تن‌ها بی‌من
و من بی‌کفن
آرمیده در خویش
سنگی، نقش زن
سنگی، رد مرد
و هر سنگ یک امضا
مرده و مردار
در مراوده با خاک
شیون آمد از هر سو
سو سوسو س‌س هیس:
این‌جا هیچ نگاهی نمی‌دود سوسویی را
و صدا به صدا نمی‌رسد
صدا:
س‌س هیس
"به اندوهی مشین، کین دور گردون/ صدای بی‌صدایی می‌رساند"
و تن‌ها، بی‌من به جست‌وجوی من رفتند.

 
(۲)
به اشاره‌ای که
ریخت
از ماه
به استعاره‌ی دریا
به اندوهی که با آه خندید
به تکان
تکان
ماهیان ریخته از تن
به فالوس برآمده‌ی ماه
خورشید به تن دارم
به تمایزِ آمدن از شدن
به ریختن
به بودنِ قبل از تن
که تناسبی نمی‌ریزد در معنی
به آن هراسِ سرشار از نگاه
و آه‌های غماز
معشوقه‌ی بسیاری بودم
بی‌آن‌که بدانم
بی‌آن‌که بخواهم
به روییدن گندم از چاه
که در تن جاری‌ست
جر خورده آرزو،
من گریزان‌تر از تن است
به آشوبی که بریزد در رویا
گناه بی‌دندان من
بخند
بخند که گیسو داده‌ام در خیال دریا
و موج موج آتش
که در شبم می‌ریزد
لب از لب برچیدم
به ضیافت سلام
ثواب رقصیده‌ی من
بریز از هوا
بتاب بر آفتاب برآمده از نگاه
که شب بی‌ماه از آسمان می‌گذرد.


(۳)
گیرم که ماه بخواندم
با نانی که در گلو مانده چه کنم
ماما بگو
از بند باران 
که اشکی نمانده
خنده آمده بود
اشک را در آستین بریزم
شب را لای چادر،
بخوابانم 
تا از دنده‌ی چپ
بیدار نشوم
گلو را حرف بریده.
...
آنا، نا ندارم
لقمه‌ای به استراحت ماه و ستاره
بپیچم
و گلویی به آفتاب تازه کنم
آب از سر گذشته
می‌گذرم
از سری که آسمان ندارد و
تنی برای خاک
...
مادر
مرا به زهدان برگردان
تا تاریکی معنایی دیگر گردد
که در نان
بند است و
ناف را از بند باید برید.


(۴)
نعره می‌کشد
جیمی
که افتاده از جهان
هان
هان ای سیاوشان خفته در آزادی وتن
هان
هان ای دروغ بیدار شده
من آگاهی‌ی ناگوارم
بر گور حنجره‌ی مردمانی
که درد می‌شناسدشان
و اندوه‌های دست‌جمعی
که با چهره‌ها
حرف می‌زنند
این زاری رازها دارد
با جناغ سینه‌ها
وقتی کل می‌زند درد
بر داغ رخش‌ها
حالا که رد عبور تن
تنیده بر تمدن زرد
نه تو نه او نه من
نمی‌دانیم حرف تابوت را
که مرده می‌شناسد
عصدای متروک رفتن را.
 
 
(۵)
به آمیختگی باغ دل دادیم
به دری که به دره خو کرده بود
به سنگ‌هایی در بستر علف
به سادگی گندم و داس
...
چیده شدیم در چینه‌دان سخن
در زبور بی‌زبان
آوازها
زبانه کشیدند
تقدس از سوختن آمد و
سوزاند درخت‌ها را...
...
چگونه به دروغی سبز شود
جنگلی که به داغ نشسته.



گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
دیدگاه ها (۰)

فرناز جعفرزادگان

کتاب پیروزی بر شب

فرناز جعفرزادگان

خورشید

سرگرم درسم بودم ببخشید دیر ارسال کردم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط