میرای : چه خبری
میرای : چه خبری
سولار : امشب یه بلیت به سمت کره گرفتم صبح میرسم کره
میرای : شوخی که نمیکنی
سولار : به نظرت سر همچین چیزی شوخی میکنم
میرای : اینکه خیلی خوبه
سولار : باش کاری نداری باید برم اماده بشم به بقیه نگو میخوام سوپرایزشون کنم
میرای : نه خدافظ
سولار : خدافظ
بعد از تماس با سولار اماده شدم رفتم کافه همیشه صبحونه میرم اونجا امروز کمپانی تعطیله بعدش میرم خونه کازوها اون خوب میدونه چی کار کنیم گاروسون اومد
گارسون : چی میل دارید
میرای : همون همیشگی
بعد از چن دقیقه اوردنش کیک بستنی شکلاتی اوم عاشقشم تموم که شد رفتم حساب کردم تا سر چهار راه پیاده رفتم سوار تاکسی شدم از شیشه تاکسی بیرون رو نگاه میکردم چشمم به یه خانواده افتاد دختره حدود سن و سال من بود با مامان باباش و برادرش اومده بود خرید میخندیدن حیف که من از بچگی نه مادر داشتم نه پدر یه برادر دارم که چی بگم ناخواسته اشک تو چشمام جم شد پسشون زدم با صدای راننده به خودم اومدم حساب کردم پیاده شدم زنگ در رو زدم اصلا درکش نمیکنم که چطور انقدر اروم و خونسرد هستش تو هر حالتی در باز شد رفتم تو سوار اسانسور شدم طبقه ۱۱ واحد ۳ اسانسور که رسید پیاده شدم سمت در رفتم زنگ رو زدم تنها چیزی که تو زندگی ارومم میکنه لبخند گرمه همیشه گی شه
میرای : دلم واست تنگ شده بود اونی
کازوها : منم همین طور عسلم بیا تو دم در بده
میرای : با اجازه
کازوها : بیا بشین قهوه یا شیر کاکائو
میرای : شیر کاکائو
کازوها : الان میارم
*******
کازوها : چیزی شده بعد مدتی اینقدر یه هویی پیش من اومدی
میرای : راستش اره
کازوها : چه اتفاقی نکنه واسه دخترا اتفاقی افتاده
میرای : نه
کازوها : پس چی شده
میرای : راستش دیروز میهو بم زنگ زد گفت که میخوان اونم مجبور کنن ازدواج کنه بهش گفتم فرار کنه گفت اونطوری دخترا تو خطر میفتن گفتم پس چی کار کنیم گفت زنگ بزن به سولار منم گفتم بش فک میکنم امروز داشتم بش فک میکردم که گوشیم زنگ خورد سولار بود گفت امشب راه میفته فردا صبح کره رسیده
کازوها : خوب اینکه خوبه اون یه وکیله میتونه کمک کنه
میرای : اره اینش خوبه ولی میدونی اون چه قدر لجباز اگه بفهمه چه اتفاقاتی افتاده اروم نمیشینه
کازوها : راس میگی
میرای : تو ایده ای نداری
کازوها : شاید بتونیم ک.....
حرف کازوها با صدای زنگ گوشی میرای نصفه موند
میرای به گوشی جواب داد
میرای : الو
سولار : سلام خوبی میرای یه خبر خوب
میرای : جانم
سولار : بلیت شبم لغو شد
میرای : خب اشکالی نداره
سولار : چون برای یه ساعت دیگه بلیت گرفتم الان تو فرود گاهم حدود ۷ یا ۸ عصر مرسم کره
کازوها : اینکه بده
سولار : صدای چیه میرای
میرای : هیچی چیزی نیس یکی از دوستام بود خوب کاری نداری من باید برم هر وقت رسیدی زنگ بزن بای
قطع کرد
سولار : امشب یه بلیت به سمت کره گرفتم صبح میرسم کره
میرای : شوخی که نمیکنی
سولار : به نظرت سر همچین چیزی شوخی میکنم
میرای : اینکه خیلی خوبه
سولار : باش کاری نداری باید برم اماده بشم به بقیه نگو میخوام سوپرایزشون کنم
میرای : نه خدافظ
سولار : خدافظ
بعد از تماس با سولار اماده شدم رفتم کافه همیشه صبحونه میرم اونجا امروز کمپانی تعطیله بعدش میرم خونه کازوها اون خوب میدونه چی کار کنیم گاروسون اومد
گارسون : چی میل دارید
میرای : همون همیشگی
بعد از چن دقیقه اوردنش کیک بستنی شکلاتی اوم عاشقشم تموم که شد رفتم حساب کردم تا سر چهار راه پیاده رفتم سوار تاکسی شدم از شیشه تاکسی بیرون رو نگاه میکردم چشمم به یه خانواده افتاد دختره حدود سن و سال من بود با مامان باباش و برادرش اومده بود خرید میخندیدن حیف که من از بچگی نه مادر داشتم نه پدر یه برادر دارم که چی بگم ناخواسته اشک تو چشمام جم شد پسشون زدم با صدای راننده به خودم اومدم حساب کردم پیاده شدم زنگ در رو زدم اصلا درکش نمیکنم که چطور انقدر اروم و خونسرد هستش تو هر حالتی در باز شد رفتم تو سوار اسانسور شدم طبقه ۱۱ واحد ۳ اسانسور که رسید پیاده شدم سمت در رفتم زنگ رو زدم تنها چیزی که تو زندگی ارومم میکنه لبخند گرمه همیشه گی شه
میرای : دلم واست تنگ شده بود اونی
کازوها : منم همین طور عسلم بیا تو دم در بده
میرای : با اجازه
کازوها : بیا بشین قهوه یا شیر کاکائو
میرای : شیر کاکائو
کازوها : الان میارم
*******
کازوها : چیزی شده بعد مدتی اینقدر یه هویی پیش من اومدی
میرای : راستش اره
کازوها : چه اتفاقی نکنه واسه دخترا اتفاقی افتاده
میرای : نه
کازوها : پس چی شده
میرای : راستش دیروز میهو بم زنگ زد گفت که میخوان اونم مجبور کنن ازدواج کنه بهش گفتم فرار کنه گفت اونطوری دخترا تو خطر میفتن گفتم پس چی کار کنیم گفت زنگ بزن به سولار منم گفتم بش فک میکنم امروز داشتم بش فک میکردم که گوشیم زنگ خورد سولار بود گفت امشب راه میفته فردا صبح کره رسیده
کازوها : خوب اینکه خوبه اون یه وکیله میتونه کمک کنه
میرای : اره اینش خوبه ولی میدونی اون چه قدر لجباز اگه بفهمه چه اتفاقاتی افتاده اروم نمیشینه
کازوها : راس میگی
میرای : تو ایده ای نداری
کازوها : شاید بتونیم ک.....
حرف کازوها با صدای زنگ گوشی میرای نصفه موند
میرای به گوشی جواب داد
میرای : الو
سولار : سلام خوبی میرای یه خبر خوب
میرای : جانم
سولار : بلیت شبم لغو شد
میرای : خب اشکالی نداره
سولار : چون برای یه ساعت دیگه بلیت گرفتم الان تو فرود گاهم حدود ۷ یا ۸ عصر مرسم کره
کازوها : اینکه بده
سولار : صدای چیه میرای
میرای : هیچی چیزی نیس یکی از دوستام بود خوب کاری نداری من باید برم هر وقت رسیدی زنگ بزن بای
قطع کرد
۲.۹k
۲۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.