Jang dar zendegu
Jang dar zendegu
Part<2>
انچه گذشت
[یه شماره بم زنگ زد ناشناس بود جواب دادم
میرای : الو
ناشناس : .......]
میرای : شما کی هستین ؟
ناشناس : پخمه منم میهو
میرای : عههه تویی چرا با ی شماره دیگه زنگ زدی
میهو : وضعیت جدیِ میرای
میرای : مگه چی شده
میهو : منم دارن مجبور میکنن به ازدواج
میرای : خوب فرار کن دختر
میهو : پس زندگی دخترا چی
میرای : راس میگی
میهو : حالا چه غلطی بکنیم میرای
میرای : من چمدونم تو فکری نداری
میهو : زنگ بزن سولار اون وکیله میتونه کمک کنه
میرای : ببینم چی میشه
میهو : من دیگه میرم الان بم شک میکنن
میرای : مراقب خودت باش
/ویو {میرای
بد شدش اون از بقیه دخترا اونم از میهو بهتره زنگ بزنم به سولار ولی اگه اونو قاطی کنم بد میشه اههه بعدا بش فک میکنم رسیدم خونه اول یه دوش گرفتم حوصله خشک کردن موهامو نداشتم ابشو گرفتم لباسمو پوشیدم رفتم رو تخت چشم به هم نزده خوابم برد صبح با برخورد نور به چشمم بیدار شدم یه خورده منتظر موندم تا ویندوزم بالا بیاد رفتم دستشویی کارامو کردم داشتم به این فک میکردم که به سولار بگم یا نه که گوشیم زنگ خورد خودش بود
میرای : چه عجب زنگی به ما زدی
سولار : ببخشید سرم شلوغ بود وقت نکردم زنگ بزنم
میرای : اشکالی نداره کاری داشتی
سولار : یه خبر خوش...
ادامه دارد..
Part<2>
انچه گذشت
[یه شماره بم زنگ زد ناشناس بود جواب دادم
میرای : الو
ناشناس : .......]
میرای : شما کی هستین ؟
ناشناس : پخمه منم میهو
میرای : عههه تویی چرا با ی شماره دیگه زنگ زدی
میهو : وضعیت جدیِ میرای
میرای : مگه چی شده
میهو : منم دارن مجبور میکنن به ازدواج
میرای : خوب فرار کن دختر
میهو : پس زندگی دخترا چی
میرای : راس میگی
میهو : حالا چه غلطی بکنیم میرای
میرای : من چمدونم تو فکری نداری
میهو : زنگ بزن سولار اون وکیله میتونه کمک کنه
میرای : ببینم چی میشه
میهو : من دیگه میرم الان بم شک میکنن
میرای : مراقب خودت باش
/ویو {میرای
بد شدش اون از بقیه دخترا اونم از میهو بهتره زنگ بزنم به سولار ولی اگه اونو قاطی کنم بد میشه اههه بعدا بش فک میکنم رسیدم خونه اول یه دوش گرفتم حوصله خشک کردن موهامو نداشتم ابشو گرفتم لباسمو پوشیدم رفتم رو تخت چشم به هم نزده خوابم برد صبح با برخورد نور به چشمم بیدار شدم یه خورده منتظر موندم تا ویندوزم بالا بیاد رفتم دستشویی کارامو کردم داشتم به این فک میکردم که به سولار بگم یا نه که گوشیم زنگ خورد خودش بود
میرای : چه عجب زنگی به ما زدی
سولار : ببخشید سرم شلوغ بود وقت نکردم زنگ بزنم
میرای : اشکالی نداره کاری داشتی
سولار : یه خبر خوش...
ادامه دارد..
۱.۷k
۲۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.