وقتی زود قضاوتت کرد"
وقتی زود قضاوتت کرد"
p7
رفتم دم در اتاق ته
- ته خوبی
_.....
-ته جواب بده
_.....
بیخیال شدم و رفتم پایین شام خوردیم و همه رفتن به اتاقاشون کمپانی یه هفته مرخصی داده بود بهمون رفتم توی اتاقم و خوابیدم
" صبح "
«ویو مین ها»
صبح با سردرد از خواب بیدار شدم دیشب آنقدر گریه کردم که چشمام قرمز شده بودن رفتم حموم و کار های لازم رو انجام دادم لباس پوشیدم و رفتم پایین همه خواب بودن خب طبیعی ساعت 6 کی بیداره اونم روز تعطیل توی کاناپه نشستم که صدای پا اومد نگاه رو دادم سمت پله ها که دیدم تهیونگ .
" ویو ته ته "
از خواب بیدار شدم بوی گند الکل میدادم رفتم دوش گرفتم و اومدم بیرون خیلی گرسنه ام بود از اتاق اومد بیرون رفتم پایین که با مین ها مواجه شدم از چشماش معلوم بود گریه کرده شاید زود قضاوت کردم شاید فقط دوستش بوده بخیال شدم بدون هیچ توجهی بهش رفتم توی آشپزخونه
"ویو مین ها"
از پله ها اومد پایین بدون هیچ توجهی بهم رفت توی آشپزخونه از روی کاناپه یابند شدم و رفتم توی آشپزخونه داشت نودل درست می کرد رفتم از پشت بغلش کردم
_ چیکار میکنی "سرد"
+ ته ته بگو چیکارت کردم چرا اینجوری میکنی "بغض"
_ یعنی خودت نمی دونی "سرد"
+ نه هق ولی هر کاری کردم منو ببخش من نمی تونم گریه ها تو صورت ناراحتت رو تحمل کنم هق
_ «لباسم داشت خیس میشد داشت گریه می کرد»
صورتش رو این ور کرد و خم شد با شصتش اشکامو پاک کرد با دستام صورتش رو قاب کردم و بوسیدمش انگار سال هاست تشنه لباش هستم......... ازش جدا شدم توی چشماش زل زدم و گفتم
+ دیگه این کارو با من نکن داغون میشم دوست دارم ته ته
_ ببخشید که اذیتت کردم دیگه هیچوقت این کارو نمی کنم منم دوست دارم فرشته من
......
این پایانش نبود منتظر ی پایان غمگین باشید
#فیک#تکپارتی#تهیونگ#بی_تی_اس#چند_پارتی
p7
رفتم دم در اتاق ته
- ته خوبی
_.....
-ته جواب بده
_.....
بیخیال شدم و رفتم پایین شام خوردیم و همه رفتن به اتاقاشون کمپانی یه هفته مرخصی داده بود بهمون رفتم توی اتاقم و خوابیدم
" صبح "
«ویو مین ها»
صبح با سردرد از خواب بیدار شدم دیشب آنقدر گریه کردم که چشمام قرمز شده بودن رفتم حموم و کار های لازم رو انجام دادم لباس پوشیدم و رفتم پایین همه خواب بودن خب طبیعی ساعت 6 کی بیداره اونم روز تعطیل توی کاناپه نشستم که صدای پا اومد نگاه رو دادم سمت پله ها که دیدم تهیونگ .
" ویو ته ته "
از خواب بیدار شدم بوی گند الکل میدادم رفتم دوش گرفتم و اومدم بیرون خیلی گرسنه ام بود از اتاق اومد بیرون رفتم پایین که با مین ها مواجه شدم از چشماش معلوم بود گریه کرده شاید زود قضاوت کردم شاید فقط دوستش بوده بخیال شدم بدون هیچ توجهی بهش رفتم توی آشپزخونه
"ویو مین ها"
از پله ها اومد پایین بدون هیچ توجهی بهم رفت توی آشپزخونه از روی کاناپه یابند شدم و رفتم توی آشپزخونه داشت نودل درست می کرد رفتم از پشت بغلش کردم
_ چیکار میکنی "سرد"
+ ته ته بگو چیکارت کردم چرا اینجوری میکنی "بغض"
_ یعنی خودت نمی دونی "سرد"
+ نه هق ولی هر کاری کردم منو ببخش من نمی تونم گریه ها تو صورت ناراحتت رو تحمل کنم هق
_ «لباسم داشت خیس میشد داشت گریه می کرد»
صورتش رو این ور کرد و خم شد با شصتش اشکامو پاک کرد با دستام صورتش رو قاب کردم و بوسیدمش انگار سال هاست تشنه لباش هستم......... ازش جدا شدم توی چشماش زل زدم و گفتم
+ دیگه این کارو با من نکن داغون میشم دوست دارم ته ته
_ ببخشید که اذیتت کردم دیگه هیچوقت این کارو نمی کنم منم دوست دارم فرشته من
......
این پایانش نبود منتظر ی پایان غمگین باشید
#فیک#تکپارتی#تهیونگ#بی_تی_اس#چند_پارتی
۱۷.۵k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.