" وقتی زود قضاوتت کرد"
" وقتی زود قضاوتت کرد"
p8
"ویو مین ها"
رفتار ته مثل قبل شد باهام نودل درست کردیم و داشتیم میخوردیم که جیمین از پله ها اومد پایین
- میبینم آشتی کردید
+اوهوم
"1 ساعت بعد"
کم کم همه بیدار شدن و من هم داشتم با جین صبحانه رو حاضر می کردیم ........تقریبا تموم شده بود
+ صبحانه حاضره
همه دور میز نشسته بودن غیر از من و ته چون ما صبح نودل خورده بودیم
هوپی: تو نمیخوری
+ نه من ته غذا خوردیم
رو مبل نشسته بودم که ته از پله ها اومد پایین
_ صبح بخیر
نامجون: چه عجب آقا از اتاقش اومد بیرون
ته اومد کنار من نشست و لپمو بوسید و گاز گرفت
+ آیی دردم اومد
_ تقصیر خودته آنقدر خوردنی هستی
+ قصیر خودته 'ادا شو در میاره"
_ ا.. ادا منو در نیار
+ا ادا منو در نیار
_ کنار تو نشستن فایده ای نداره من رفتم
+کجا
_خونه خانم شجاع
+ تا من یادمه خانم نبود بعدشم تو خونه خانم شجاع چیکار میکنی
_کارایه خارجکی 😉
+ اه اه چندش گمشو بابا
« نکته: پسرا دارن اینارو نگاه می کنن و از خنده سر میز دارن شهید میشن»
ته رفت بیرون منم بهش محل ندادم. خونه خانم شجاع"اداشو در میاره" گوشیم رو برداشتم و توی اینستا چرخ زدم........ خسته شدم دیگه گوشیم رو خاموش کردم پسرا هم صبحانه خورده بوند رفتم با کمک جیمین ظرفا رو جمع کردیم و شروع کردم شستن شون رو تقریباً داشتن تموم میشدند پسرا داشتن TV نگاه میکردن که صدا باز و بسته شدن در اومد
+ خوش گذشت خونه خانم شجاع "با داد"
_ خیلی خوش گذشت جای تو خالی بود "با داد"
+....
می خواستم حرف بزنم که کوک پرید وسط حرفم
کوک: بچه ها بیاین امشب بریم شهر بازی
همه قیراز مین ها : باشه
جیمین: مینی تو نمیای
+ نه من میرم ی جای دیگه
_ کجا میری دقیقا
+ به تو چه
_ یعنی چی به من چه
+یعنی ب ه ت و چ ه
_ هیجان نمیری میای با ما شهر بازی
ظرف ها تموم شدن شیر بستم دستامو خشک کردم رفتم تو حال روی مبل تک نفره نشستم
+ من کار دارم باید برم ی جایی و به شما آقای کیم تهیونگم هیچ ربطی ندارند
ته می خواست دوباره چرت پرت بگه که نامی دستش درد نکنه جلو شو گرفت و گفت
نامی: حتما کار داره دیگه نمیشه بجبورش کرد بیاد
+ من میرم میخوابم
رفتم بالا توی اتاقم ساعت 8 بود نمی دونن چرا همیشه آنقدر خستم ( مثل من ) خودم رو روی تخت انداختم گوشیم رو برداشتم و سر ساعت 5 تنظیمش کردم می دونستم اگه بخوابم و کسی بیدارم نکنه ی روز میخوابم ساعت 6 با داداشی میریم بیرون خواهر برادری خوش بگذرونیم وا دل تو دلم نیست زودتر برم با همین افکارم کم کم پلکام سنگین شد و خوابم برد.......
از اونجایی که زیاد حمایت نمیشه این فیک رو تموم میکنم و دوباره چیزی نمی نویسم
از کسانی که حمایتم کردن ممنونم ❤️
#فیک
#چندپارتی
#بی_تی_اس
#تک_پارتی
#تهیونگ
p8
"ویو مین ها"
رفتار ته مثل قبل شد باهام نودل درست کردیم و داشتیم میخوردیم که جیمین از پله ها اومد پایین
- میبینم آشتی کردید
+اوهوم
"1 ساعت بعد"
کم کم همه بیدار شدن و من هم داشتم با جین صبحانه رو حاضر می کردیم ........تقریبا تموم شده بود
+ صبحانه حاضره
همه دور میز نشسته بودن غیر از من و ته چون ما صبح نودل خورده بودیم
هوپی: تو نمیخوری
+ نه من ته غذا خوردیم
رو مبل نشسته بودم که ته از پله ها اومد پایین
_ صبح بخیر
نامجون: چه عجب آقا از اتاقش اومد بیرون
ته اومد کنار من نشست و لپمو بوسید و گاز گرفت
+ آیی دردم اومد
_ تقصیر خودته آنقدر خوردنی هستی
+ قصیر خودته 'ادا شو در میاره"
_ ا.. ادا منو در نیار
+ا ادا منو در نیار
_ کنار تو نشستن فایده ای نداره من رفتم
+کجا
_خونه خانم شجاع
+ تا من یادمه خانم نبود بعدشم تو خونه خانم شجاع چیکار میکنی
_کارایه خارجکی 😉
+ اه اه چندش گمشو بابا
« نکته: پسرا دارن اینارو نگاه می کنن و از خنده سر میز دارن شهید میشن»
ته رفت بیرون منم بهش محل ندادم. خونه خانم شجاع"اداشو در میاره" گوشیم رو برداشتم و توی اینستا چرخ زدم........ خسته شدم دیگه گوشیم رو خاموش کردم پسرا هم صبحانه خورده بوند رفتم با کمک جیمین ظرفا رو جمع کردیم و شروع کردم شستن شون رو تقریباً داشتن تموم میشدند پسرا داشتن TV نگاه میکردن که صدا باز و بسته شدن در اومد
+ خوش گذشت خونه خانم شجاع "با داد"
_ خیلی خوش گذشت جای تو خالی بود "با داد"
+....
می خواستم حرف بزنم که کوک پرید وسط حرفم
کوک: بچه ها بیاین امشب بریم شهر بازی
همه قیراز مین ها : باشه
جیمین: مینی تو نمیای
+ نه من میرم ی جای دیگه
_ کجا میری دقیقا
+ به تو چه
_ یعنی چی به من چه
+یعنی ب ه ت و چ ه
_ هیجان نمیری میای با ما شهر بازی
ظرف ها تموم شدن شیر بستم دستامو خشک کردم رفتم تو حال روی مبل تک نفره نشستم
+ من کار دارم باید برم ی جایی و به شما آقای کیم تهیونگم هیچ ربطی ندارند
ته می خواست دوباره چرت پرت بگه که نامی دستش درد نکنه جلو شو گرفت و گفت
نامی: حتما کار داره دیگه نمیشه بجبورش کرد بیاد
+ من میرم میخوابم
رفتم بالا توی اتاقم ساعت 8 بود نمی دونن چرا همیشه آنقدر خستم ( مثل من ) خودم رو روی تخت انداختم گوشیم رو برداشتم و سر ساعت 5 تنظیمش کردم می دونستم اگه بخوابم و کسی بیدارم نکنه ی روز میخوابم ساعت 6 با داداشی میریم بیرون خواهر برادری خوش بگذرونیم وا دل تو دلم نیست زودتر برم با همین افکارم کم کم پلکام سنگین شد و خوابم برد.......
از اونجایی که زیاد حمایت نمیشه این فیک رو تموم میکنم و دوباره چیزی نمی نویسم
از کسانی که حمایتم کردن ممنونم ❤️
#فیک
#چندپارتی
#بی_تی_اس
#تک_پارتی
#تهیونگ
۱۰.۵k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.