DarkHom
★•Dark.Hom.•★
★
°سال 2024,ماه دسامبر ` شهر بوداپست ،ترانسی، وانیا،خانه تاریک °
پنجره ها باز شده بودن ،باد سرد و سوزان از پنجره وارد اتاق میشد و بابدن لخت من روی تخت برخورد می کرد ،صدای رعد و برق و بارون زیبا بود و همان طور ار.ضام میکرد!مثل ترس که یه کاری میکنه لای پاهام از شدت هیجان خیس بشه "ار.ضا" ترس همیشه باهام همین کارو میکرد، این احساس و دوست داشتم .
بیرون پنجره ۴۰ متر دور تر از عمارت تاریک ،لای شاخ و برگ ها میدیدمش ،مرد سیاه پوش ،نگاه سنگینش و روی بدن لختم حس میکردم ،البته نمی شد گفت لخ.ت فقط یه لباس زیر توری روی بدنم بود که کلا نی.پلام و نشون میدادو معلوم بود اون مرد از فاصله دور هم می تونست ببینتم،و معلومه که لذتم میبرد!
همه مردا از این منظره لذت می بردن ،نزدیک ۵ صبح بود ،کم کم هوا روشن میشد و بوی خاک بارون خورده همه جا پخش میشد، اینم دوست داشتم ،نگاهی به بیرون انداختم اون مرد رفته بود.
اینم از پارت یک شرط نمیزارم فعلااااا
اما از پارت های بعد به بعد میزارم
★
°سال 2024,ماه دسامبر ` شهر بوداپست ،ترانسی، وانیا،خانه تاریک °
پنجره ها باز شده بودن ،باد سرد و سوزان از پنجره وارد اتاق میشد و بابدن لخت من روی تخت برخورد می کرد ،صدای رعد و برق و بارون زیبا بود و همان طور ار.ضام میکرد!مثل ترس که یه کاری میکنه لای پاهام از شدت هیجان خیس بشه "ار.ضا" ترس همیشه باهام همین کارو میکرد، این احساس و دوست داشتم .
بیرون پنجره ۴۰ متر دور تر از عمارت تاریک ،لای شاخ و برگ ها میدیدمش ،مرد سیاه پوش ،نگاه سنگینش و روی بدن لختم حس میکردم ،البته نمی شد گفت لخ.ت فقط یه لباس زیر توری روی بدنم بود که کلا نی.پلام و نشون میدادو معلوم بود اون مرد از فاصله دور هم می تونست ببینتم،و معلومه که لذتم میبرد!
همه مردا از این منظره لذت می بردن ،نزدیک ۵ صبح بود ،کم کم هوا روشن میشد و بوی خاک بارون خورده همه جا پخش میشد، اینم دوست داشتم ،نگاهی به بیرون انداختم اون مرد رفته بود.
اینم از پارت یک شرط نمیزارم فعلااااا
اما از پارت های بعد به بعد میزارم
- ۶.۲k
- ۱۵ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط