نفرت عشق
نفرت عشق
پارت ۲۳
یهو دیانا بیدار شد
اهع یکوضعی دستای من تو دستاش
مات به من نگاه میکرد
دیانا :مرسی دستمو گرفتی
اصلا انتظار این حرفو ازش نداشتم
دیانا: من میترسم
ارسلان: من این جا چغندرم خانوم کوچولو؟❤😂
دیانا یک لبخند تحویلم داد
ارسلان: دیانا
دیانا: بله
ارسلان: هیچی
ارسلان: میای بغلم؟
دیانا:
خماری😶😂💔
پارت ۲۳
یهو دیانا بیدار شد
اهع یکوضعی دستای من تو دستاش
مات به من نگاه میکرد
دیانا :مرسی دستمو گرفتی
اصلا انتظار این حرفو ازش نداشتم
دیانا: من میترسم
ارسلان: من این جا چغندرم خانوم کوچولو؟❤😂
دیانا یک لبخند تحویلم داد
ارسلان: دیانا
دیانا: بله
ارسلان: هیچی
ارسلان: میای بغلم؟
دیانا:
خماری😶😂💔
۲۰.۶k
۲۶ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.