فانوس خیالت را

فانوس خیالت را
بر ایوان خاطره ها
آویخته ام
ودر هجوم
این شبهاے دلتنگی
برگ به برگ
دفتر انتظار را
در آتش اشتیاق دیدارت
مے سوزانم ...!
دیدگاه ها (۱)

استخوان هایم خرد شدنددر زیرآوار رفتنت، پیچک موهایم سوختندمن ...

آب‌ می ریزم پشت خاطراتتشاید برگردی ...

#تــو خود نهایت جانےز #تــوستحے و حیاتم...

بنشینبر سر میز لبانمو بگذار شراب گوارای عشقلب هایت را به تکا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط