میخواهمت
مى خواهمت
چنان كه همين حالا تكه تكه ام كنى
بعد
روحم را مى دهم بسوزانند
روحم را بگذار خاك كنند
من، استخوان هايم را
از گورستان فرارى داده ام
مى خواهمت
و از چهار جهت به جنوب مى روم
به آنجا
كه ماه شك برده بود
به آخرين اتاقِ آن مسافرخانه ى كوچك
به آنجا
كه ردِ حرف هات، هنوز
بر لاله ى گوشم زخم است
به آنجا كه خون
از پنج انگشتم جلوتر آمده بود
كه چنگ بيندازد به رفتنت
من چمدانت را گرفته بودم
موج ها را گرفته بودم
هفت و ده دقيقه ى غروب را گرفته بودم
تو امّا
از درون راه افتادى
*
بوى خونم
چرا تو را برنمى گرداند
كوسه ى آب هاى گرم؟
#گروس_عبدالملكيان
از كتابِ پذيرفتن
گروس عبدالملكيان
چنان كه همين حالا تكه تكه ام كنى
بعد
روحم را مى دهم بسوزانند
روحم را بگذار خاك كنند
من، استخوان هايم را
از گورستان فرارى داده ام
مى خواهمت
و از چهار جهت به جنوب مى روم
به آنجا
كه ماه شك برده بود
به آخرين اتاقِ آن مسافرخانه ى كوچك
به آنجا
كه ردِ حرف هات، هنوز
بر لاله ى گوشم زخم است
به آنجا كه خون
از پنج انگشتم جلوتر آمده بود
كه چنگ بيندازد به رفتنت
من چمدانت را گرفته بودم
موج ها را گرفته بودم
هفت و ده دقيقه ى غروب را گرفته بودم
تو امّا
از درون راه افتادى
*
بوى خونم
چرا تو را برنمى گرداند
كوسه ى آب هاى گرم؟
#گروس_عبدالملكيان
از كتابِ پذيرفتن
گروس عبدالملكيان
۱.۷k
۰۴ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.