خیلی خب بابا جو برت نداره بزار ببینیم قاضی چی میگه

#𝑺𝑨𝑭𝑬_𝑾𝑰𝑻𝑯_𝒀𝑶𝑼
𝒑𝒂𝒓𝒕 ²⁹
+خیلی خب بابا جو برت نداره بزار ببینیم قاضی چی میگه.
قاضی: خب حکم ایشون 20 سال حبس یعنی دو دهه کامل .. امیدوارم از حبستون لذت ببرین پایان دادگاه.
پایان دادگاه رو اعلام کردن و هانا و یونگی به سمت ماشین رفتن و به خونه حرکت کردن که یونگی گفت
_دلیلاشو واسم نگفته بودی!!!!
+گفته بودم ولی کامل نبود.
_اینطوری که همتون میگین این سم خیلی خطرناکه.. ولی چجوری تونست درستش کنه؟!
+نمیدونم... بیخیالش بابا دادگاه تموم شده.
دیگه تا خونه هیچ حرفی بینشون رد و بدل نشد. رسیدن خونه
+هی بیا از اینجا تا در خونه مسابقه بزاریم
_حرفی نیست
هردوشون کیف هاشونو گرفتن و با گفتن سه دو یک به سمت داخل خونه حرکت کردن. هردوشون شروع کردن به دویدن یونگی هم تا رسید به در اثر انگشتش رو زد و در یهو باز شد و هانا و یونگی با خنده وارد خونه شدن البته وارد که نشدن پرت شدن. لارا یونها و سوهو با صدای یهویی باز شدن در هم ترسیدن و هم یهویی از جاشون بلند شدن..
لارا دوباره به اون صحنه و خنده هایی که در گذشته یونگی فقط برای اون میکرد نگاه کرد و حسرت خورد حالا دیگه کاملاً فهمیده بود که یونگی هانا رو دوست داره.
هانا با خنده و نفس نفس گفت:
+هی یونگی منو تو هردومون هم زمان رسیدیم
_من زود تر رسیدم
+هی بچه ها کدوممون زود تر رسید
@هردو
/یونگی نرسید؟!
@لارا تو جی میگی؟!
لارا غرق در فکر به اون دو نفر بود و یهویی هول شد و سریع سرشو اورد بالا و گفت یونگی
اصن نمیدونست مدضوع چیه که هاما گفت
+خب معلوم ه نامزدا هز هم دفاع کنن
_منو اون که نامزد نیستیم
✓آههه میرم ناهار بیارم..
_بچه ها من یکم خستمه امشب ساع 8 قرار کاری دارم.. من رفتم بخوابم.
+بعد از ظهرت بخیر
_همچنین(چشمک)
ساعت ⁸
یونگی از خونه رفت بیرون یونها و سوهو هم رفتن کتاب خونه تا یکم آرامش بگیرن و درس بخونن حالا فرصت خوبی برای لارا بود
آروم به سمت اتاق هانا رفت در زد
✓میتونم بیام تو؟!
+آره آره
لارا آروم وارد شد و از هانا اجازه گرفت تا بشینه و بعد سر موضوع رو باز کرد.
✓ خوب چجوری بگم.. آدمی نیستم که مقدمه چینی کنه و همیشه رک بودم..
+خب... پس رک بگو عزیزم.
✓خب تا حالا به رفتارای یونگی دقت کردی؟!
+نا چطور؟! مریض شده؟!
✓ عاممم نه نه نه نه
+پس چیشده؟! ٠ خب رک بگو دیگه
✓ یونگی دوست داره
+چی؟! منو؟!
✓ تو میدونستی من خنگ نیستم تو دختر خالشی چطور نمیتونی اخلاقش رو متوجه شی؟!
+من منظورتو... نمیفهمم
هانا تو شک عجیبی فرو رفته بود و لارا ادامه داد
✓ میدونم بین شما یه مانعم و در واقع اومدم که بگم خوشحال باش چون این مانع امشب از اینجا میره..
+چی؟! دیوونه شدی؟! واسه چی میخوای بری؟!
✓ برم که مانع جدایی تو و یونگی نشم و... باعث شم که یونکی به معشوقه زیباش برسه...
دیدگاه ها (۰)

ادامه +چیییی؟! خواهش میکنم نرو تو اگه بری یونگی منو میکشه ✓ ...

#𝑺𝑨𝑭𝑬_𝑾𝑰𝑻𝑯_𝒀𝑶𝑼 𝒑𝒂𝒓𝒕 ³⁰که یهو یونها و سوهو وارد شدن /سلاممممم...

استایل هانابچه ها رنگش یه جوریه مشکی تصور کنین

ادامه من باید بفهمم که بچم چجوری مرده و تو این اجازه رو نمید...

Mine: p.1

خون آشام من My vampire 🦇 Part 15ات: پدرسگ عنتر بزنم بمیره ای...

عشق رمانتیک من ❤😎پارت ۳۵ویو لارااول به سمت اتاق جی و هینا رف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط