سناریو بال های شکسته p
سناریو بال های شکسته p1
∴ ════ ∴ ❈ ∴ ════ ∴
◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇
بدون توضیح
امروز اره درست امروز در ۱۲ سال گذشته بود کاش هیچ وقت نمیدیدمت.. صدای وحشتناکی اومد که همه سر جاشون میخکوب شدن...
نویسنده:اون شخص کیه چرا ا.ت بخاطرش داره دست به هم چین کاری میزنه ؟ادامه دارد
پرش ۱۲ سال پیش
ویو ا.ت
درست مثل همه روز ها داشتم می رفتم مدرسه ولی امروز حالم اصلا خوب نیست مشکلم مدرسه نیست مشکلم اونه آخه چرا من باید اونو تحمل کنم چون دوست برادرمه
سانو مانجیرو یا همون مایکی اه چون برادرم دوستشه زود زود به خونه مون میاد و دقیقا هم همیشه منو اسیر خودش میکنه نمیدونم فک میکنه من ازش خوشم میاد ولی من ازش متنفرم دوستدارم سر به تنش نباشه ولی نمیدونم چرا امروز اینقدر حس بدی دارم..
بعد از مدرسه ا.ت به سمت خونه میره با هر قدم که به خونه نزدیک تر میشه تپش قلب میگیره
ا.ت : آخ چرا قلبم درد میکنه ..م..میدونم تقصیر اونه ..ا..امروز نمیرم خونه ...ا..اره میرم خونه دوستم
ولی ا.ت خیلی به خونه نزدیک بود دقیقا جلو در بود برگشت که بره خونه دوستش که در باز شد زود داخل بوته کنار در خونه شون قایم شد
ا.ت در ذهن:خدای من خب شد زود رفتم کنار مایکیه و برادر ولی اون کیه من اونو تا حالا ندیدم یعنی یکی دیگه از دوست های داداشمه پسره چقدر قدش بلنده تقریباً کچله ولی موهاشو بافته با یک تتو اژدها کیه..؟
داداش ا.ت : (توجه داشته باشید برادر ا.ت یک شخصیت خیالی مثل ا.ت در انیمه نیست) مایکی مطمئنی
مایکی : مگه تو نمیخوای
برادر ا.ت : خب راستش من دوست دارم..و..ولی ا.ت چی نظر خودش چی
دراکن: خودتم میدونی که مایکی تصمیمی بگیره کسی نمیتونه نظرشو عوض کنه
برادر..: اره ولی برا نامزدی یکم مشکل نداره ..؟
ا.ت : ن..ن..نا.م.مزدی
مایکی : نه بابا من خیلی دوستش دارم مطمئنم اونم عاشقم میشه تازه تو میتونی راضیش کنی و من نمیخوام که الان باهاش ازدواج کنم فقط میخوام مال من بشه ولی یکم سنش بیشتر شد ازدواج میکنیم و کسی نمیتونه بهش نزدیک بشه فقط یه مدت تو مواظبش باش
ا.ت نمیتوانست نفس بکشه انگار که نفس کشیدن هم یادش رفته بود وقتی اونا رفتن با لرزش پا شد نمیتوانست راه بره ولی لنگان لنگان رفت به خونه دوستش و دیگه به اون خونه برنگشت..
◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇
دوستان پارت بعدی رو به زودی میزارم 🥹
∴ ════ ∴ ❈ ∴ ════ ∴
◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇
بدون توضیح
امروز اره درست امروز در ۱۲ سال گذشته بود کاش هیچ وقت نمیدیدمت.. صدای وحشتناکی اومد که همه سر جاشون میخکوب شدن...
نویسنده:اون شخص کیه چرا ا.ت بخاطرش داره دست به هم چین کاری میزنه ؟ادامه دارد
پرش ۱۲ سال پیش
ویو ا.ت
درست مثل همه روز ها داشتم می رفتم مدرسه ولی امروز حالم اصلا خوب نیست مشکلم مدرسه نیست مشکلم اونه آخه چرا من باید اونو تحمل کنم چون دوست برادرمه
سانو مانجیرو یا همون مایکی اه چون برادرم دوستشه زود زود به خونه مون میاد و دقیقا هم همیشه منو اسیر خودش میکنه نمیدونم فک میکنه من ازش خوشم میاد ولی من ازش متنفرم دوستدارم سر به تنش نباشه ولی نمیدونم چرا امروز اینقدر حس بدی دارم..
بعد از مدرسه ا.ت به سمت خونه میره با هر قدم که به خونه نزدیک تر میشه تپش قلب میگیره
ا.ت : آخ چرا قلبم درد میکنه ..م..میدونم تقصیر اونه ..ا..امروز نمیرم خونه ...ا..اره میرم خونه دوستم
ولی ا.ت خیلی به خونه نزدیک بود دقیقا جلو در بود برگشت که بره خونه دوستش که در باز شد زود داخل بوته کنار در خونه شون قایم شد
ا.ت در ذهن:خدای من خب شد زود رفتم کنار مایکیه و برادر ولی اون کیه من اونو تا حالا ندیدم یعنی یکی دیگه از دوست های داداشمه پسره چقدر قدش بلنده تقریباً کچله ولی موهاشو بافته با یک تتو اژدها کیه..؟
داداش ا.ت : (توجه داشته باشید برادر ا.ت یک شخصیت خیالی مثل ا.ت در انیمه نیست) مایکی مطمئنی
مایکی : مگه تو نمیخوای
برادر ا.ت : خب راستش من دوست دارم..و..ولی ا.ت چی نظر خودش چی
دراکن: خودتم میدونی که مایکی تصمیمی بگیره کسی نمیتونه نظرشو عوض کنه
برادر..: اره ولی برا نامزدی یکم مشکل نداره ..؟
ا.ت : ن..ن..نا.م.مزدی
مایکی : نه بابا من خیلی دوستش دارم مطمئنم اونم عاشقم میشه تازه تو میتونی راضیش کنی و من نمیخوام که الان باهاش ازدواج کنم فقط میخوام مال من بشه ولی یکم سنش بیشتر شد ازدواج میکنیم و کسی نمیتونه بهش نزدیک بشه فقط یه مدت تو مواظبش باش
ا.ت نمیتوانست نفس بکشه انگار که نفس کشیدن هم یادش رفته بود وقتی اونا رفتن با لرزش پا شد نمیتوانست راه بره ولی لنگان لنگان رفت به خونه دوستش و دیگه به اون خونه برنگشت..
◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇
دوستان پارت بعدی رو به زودی میزارم 🥹
- ۱۴.۶k
- ۲۰ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط