کپشنو بخونید

📸
کپشنو بخونید💛

صداش به گوشم میخورد که میگفت چرا نمیای بریم، هوا سرد شده...
راس میگفت... پاییز از نیمه گذشته بود، کف زمین با برگای زرد و نارنجی فرش شده بود، آسمون هی دلش میگرفت و می‌بارید...
ولی چرا من سردم نبود...!
گفت یخ زدی بیا دیگه... یخ زدم... آره... از نگاهای سرد اون... قلبم یخ زده... انقدر سرد بودناش رفته بود تو جونم که بی حس شده بودم... دیگه سرمارو حس نمی‌کردم... همه‌ی اون روزایی که محتاج یه آغوش گرم بودم، همه اون روزایی که از نبودناش می‌باریدم... همه پاییزایی که تنهایی قدم زدم... همه اون روزا شده بود منه الان، که محکم خودمو بغل کرده بودم که نکنه بادی بیادو و همه خاطره ها از قلبم بریزه کف زمین و لابه لای برگا گم شن‌... گف وایسادی تو سرما نگانگا میگنی اون پایین دنبال چی میگردی؟
دنبال دلم بودم... تو یکی از همین روزای سرد بود که افتاد رو زمین و تو از روش رد شدی... حتی برنگشتی ببینی من وایسادم و خیره به رفتنت دارم می‌لرزم...
می‌دونی... تو این فصل باید خودتو محکم بغل کنی تا جای خالی هیچکسی وجودتو نلرزونه... آدمای رفته تا مغز استخون آدمو بی‌حس میکنن... اما کافیه یکم غافل شی از هرچی که بهت گذشته، پاییزت میشه زمستون...
دوباره گفت نمیای؟
برگشتم دیدم کسی نیس ، فقط پاییز بود که سرتاپا وایساده بودو خیره نگام میکرد...

‌ #
دیدگاه ها (۳)

📸 حستون به عکس چیه؟کپشن خیلی خوبه🙁 ‌‌بیا هدر ندیم برگ ریزونا...

📸 حستون به عکس؟بهترین رفیقتو تگ کن😍 ‌‌من میگم اگه رفاقت ما و...

📸 کپشنو حتما بخونید👌 ‌‌من تا همین چن وقت پیش از خودم خیلی نا...

📸 حستون به عکس؟تک رفیق ِ روزگارتو تگ کن😍 ‌‌حواستان باشد که ه...

جیمین فیک زندگی پارت ۴۴#

دنیای ناشناخته:شروع از پایان

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط