چشمای قشنگ تو
#part179
چشمای قشنگ تو✨
مهتا:بزارید بعد شام حرف بزنید غذاتونو بخورید
نیکا:چشم خیلی خوشمزه شده
دیانا:آره خیلی
مهتا:نوش جونتون
نیکا:ارسلان اون ابو میدی؟
ارسلان:بیا
نیکا:چیه نگاه میکنی؟
ارسلان:رنگت پریده؟
نیکا:من؟
ارسلان:اره دیگ
نیکا:هیچی یذره دلم درد میکنه
ارسلان:اخی خوبه دختر نشد
متین:اره واقعا این چن وقت نیکا خیلی درد کشید
دیانا:نیکا عرق کردی
نیکا:گرممه
دیانا:مطمئنی خوبی؟؟
نیکا:اره باو
غذا رو خوردیم
میوه رو اوردم به همه گرفتم
و نشستم پیش نیکا
دیانا:چطوری مامان آینده؟
نیکا:ی ذره دلم درد میکنه
دیانا:اخی بگردم
نیکا:دستتو بزار ببین داره لگد میزنه
دیانا:اخییی باباش فداش بشه
متین: به من چه چرا از من مایه میزاری
دیانا:یعنی نمیخوای فدای بچت بشی؟
متین:حیف ک نمیتونم جیزی بهت بگمممم
دیانا:مثلا جیییی
ارسلان:وای بس کنید تروخدا
دیانا:کجا نیکا
نیکا:اب بخورم
دیانا:وایسا برات میارم
نیکا:نه میخوام یه ذره راه برم
دیانا:باشه
نیکا:جیغغغغغغغ
همه:یا خداااا
متین:چیشد نیکاااا
مهتا:وااااای افتاده زمین
دیانا:زنگ بزن اوژانسسسس
ارسلان:من میرم ماشینو روشن کنم
اراد:وای لباسشو بپوشوننن
دیانا:زنعمو شما بمونبد خونه ما میریم
اراد:نه ماعم میایم
دیانا:جا نیست
مهتا:پس هرجی شد به ما بگو
دبانا:چشم
.....
متین:ارسلان برو دیگ
ارسلان:سرعتم اخرههههه
دیانا:تب داره
متین:وااایییی
ارسلان:رسیدیم شما برید من ماشبنو پارک کنم
چشمای قشنگ تو✨
مهتا:بزارید بعد شام حرف بزنید غذاتونو بخورید
نیکا:چشم خیلی خوشمزه شده
دیانا:آره خیلی
مهتا:نوش جونتون
نیکا:ارسلان اون ابو میدی؟
ارسلان:بیا
نیکا:چیه نگاه میکنی؟
ارسلان:رنگت پریده؟
نیکا:من؟
ارسلان:اره دیگ
نیکا:هیچی یذره دلم درد میکنه
ارسلان:اخی خوبه دختر نشد
متین:اره واقعا این چن وقت نیکا خیلی درد کشید
دیانا:نیکا عرق کردی
نیکا:گرممه
دیانا:مطمئنی خوبی؟؟
نیکا:اره باو
غذا رو خوردیم
میوه رو اوردم به همه گرفتم
و نشستم پیش نیکا
دیانا:چطوری مامان آینده؟
نیکا:ی ذره دلم درد میکنه
دیانا:اخی بگردم
نیکا:دستتو بزار ببین داره لگد میزنه
دیانا:اخییی باباش فداش بشه
متین: به من چه چرا از من مایه میزاری
دیانا:یعنی نمیخوای فدای بچت بشی؟
متین:حیف ک نمیتونم جیزی بهت بگمممم
دیانا:مثلا جیییی
ارسلان:وای بس کنید تروخدا
دیانا:کجا نیکا
نیکا:اب بخورم
دیانا:وایسا برات میارم
نیکا:نه میخوام یه ذره راه برم
دیانا:باشه
نیکا:جیغغغغغغغ
همه:یا خداااا
متین:چیشد نیکاااا
مهتا:وااااای افتاده زمین
دیانا:زنگ بزن اوژانسسسس
ارسلان:من میرم ماشینو روشن کنم
اراد:وای لباسشو بپوشوننن
دیانا:زنعمو شما بمونبد خونه ما میریم
اراد:نه ماعم میایم
دیانا:جا نیست
مهتا:پس هرجی شد به ما بگو
دبانا:چشم
.....
متین:ارسلان برو دیگ
ارسلان:سرعتم اخرههههه
دیانا:تب داره
متین:وااایییی
ارسلان:رسیدیم شما برید من ماشبنو پارک کنم
۱۲.۸k
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.