مثلا یک روز صبح چشمانم را باز می کنم

مثلا یک روز صبح ، چشمانم را باز می کنم

می بینم فرسنگ ها بالاتر از این کره خاکی

آنسوی ابرها نشسته ام !!

نگاهی به زمین می کنم 

لبخندی می زنم

دستانم را به هم می فشارم

و باخود می گویم 

بالاخره این کابوس لعنتی تمام شد!!

sookoot:-(
دیدگاه ها (۳)

در منزمانی دخترک عاشقی زنده بود ...این را خوب یادم هست...soo...

حالم بد است مثل زمانی که نیستی !دردا که تو همیشه همانی که نی...

مردها گریه نمی کنند ، فریاد هم نمی زنندخیلی که دلشان بشکند ،...

بسته راهِ نفسم ، بغضُ و دِلم شعلهِ وَر استچون یتیمی که به او...

برای دختر منطق.

black flower(p,290)

درخواستی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط