اشنا ترین قریبه شهر
اشنا ترین قریبه شهر
_پس یتیمی
_خیلی بی ادبی
_من با هرکی مثل خودشم
بابا اومد ارسلان گفت
_من کار دارم باید برم
و رفت زنگ زدم به بچه ها تا بیان پیشم
*****
کسی خونه نبود بچه ها هم هنوز نیومده بودن حس کردم یکی درو وا کرد ینی کیه بابا ک گفت امروز نمیاد خونه یا ماهیتابه ورداشتم و رفتم پایین ی پسره بود و چون خونه تاریک بود معلوم نبود گفتم
_دستا بالا
برق روشن شد دیدم ارسلان گفتم
_تویی
_میخواستی کی باشه
_دزد
_ب
_شروع نکن حوصله ندارم
از پله ها رفتم بالا گفت
_پرو
واییادم ولی برنگشتم گفتم
_من با هرکی مثل خودشم
زنگ در زدن سریع رفتم سمت در و درو وا کردم اولین کسی و دیدم متین بود ک بپر بپر میکرد گفت
_برو کنار
رفتم کنار سریع رفت تو بقیه بچه ها اومدن تو
(مهراب_نیکا_پانیذ_ممدرضا_المیرا)
(ببخشید واسه غلط املایی الان سریع نوشته فعالیت استوری هم ساعت ۵ و ۶ میکنم)
_پس یتیمی
_خیلی بی ادبی
_من با هرکی مثل خودشم
بابا اومد ارسلان گفت
_من کار دارم باید برم
و رفت زنگ زدم به بچه ها تا بیان پیشم
*****
کسی خونه نبود بچه ها هم هنوز نیومده بودن حس کردم یکی درو وا کرد ینی کیه بابا ک گفت امروز نمیاد خونه یا ماهیتابه ورداشتم و رفتم پایین ی پسره بود و چون خونه تاریک بود معلوم نبود گفتم
_دستا بالا
برق روشن شد دیدم ارسلان گفتم
_تویی
_میخواستی کی باشه
_دزد
_ب
_شروع نکن حوصله ندارم
از پله ها رفتم بالا گفت
_پرو
واییادم ولی برنگشتم گفتم
_من با هرکی مثل خودشم
زنگ در زدن سریع رفتم سمت در و درو وا کردم اولین کسی و دیدم متین بود ک بپر بپر میکرد گفت
_برو کنار
رفتم کنار سریع رفت تو بقیه بچه ها اومدن تو
(مهراب_نیکا_پانیذ_ممدرضا_المیرا)
(ببخشید واسه غلط املایی الان سریع نوشته فعالیت استوری هم ساعت ۵ و ۶ میکنم)
۱۱.۵k
۱۲ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.