مرا پیاده میکنی کنار وعده گاهمان

مرا پیاده میکنی کنار وعده گاهمان
کنار اولین قرار و آخرین گناهمان

دوباره سرد و بی رمق به من نگاه میکنی
به هم گره نمیخورد ولی دگر نگاهمان

من اعتراف میکنم : ز یاد من نمیروی
تو اعتراف میکنی : به عشق اشتباهمان

توفکر می کنی که من به رفتن توراضی ام
تو فکر میکنی فقط به نیمه سیاهمان

مرا پیاده میکنی درست هشت و نیم شب
کنار خاطرات و لحظه های بی پناهمان

گذشته کارم از جدل، به دست ساکی از غزل 
هنوز ایستاده ام کنار وعده گاهمان...
دیدگاه ها (۱)

#لحظه#های#کاغذی #آرزوهای#محالخسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعا...

#این#شعر#نیست#این#خودِ#منم#بغضی#که#شکسته#شدبغض غریبی در میان...

به قدر هر چه گل دیدم مرا آزار کردی تو خیانت را دوباره در دلم...

تماشایی ترین تصویر دنیا می شوی گاهیدلم می پاشد از هم بس که ز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط