به قدر هر چه گل دیدم مرا آزار کردی تو

به قدر هر چه گل دیدم مرا آزار کردی تو 

خیانت را دوباره در دلم تکرار کردی تو 

عجب دیوانه بودم من که دل بستم به چشمانت 

و کار این قلب دیوانه را دشوار کردی تو 

چقدر اشعار زیبا برایم خواندی و گفتی 

و بازی با دل بیمار من بسیار کردی تو 

نمی بایست نفرین آخرین پیمان ما باشد 

مرا اما به این کار غلط ناچار کردی تو 

چه حسنی داشت درد این شکست تلخ 

مرا از خواب عشق و عاشقی بیدار کردی تو...
دیدگاه ها (۳)

مرا پیاده میکنی کنار وعده گاهمانکنار اولین قرار و آخرین گناه...

#لحظه#های#کاغذی #آرزوهای#محالخسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعا...

تماشایی ترین تصویر دنیا می شوی گاهیدلم می پاشد از هم بس که ز...

سیرم از زندگی و از همه کس دلگیرمآخر از اینهمه دلگیری و غم می...

حیران شدم در کار تو، درمانده از رفتار تو...هم می گشایی پای ر...

حلقه ی اعتماد ماه ها گذشت. سئول دیگر برایم شهر نورها و آوازه...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط