غرق تو گذشتش و گفت: همه چیز از یه جمله ی کذایی شروع شد.
غرق تو گذشتش و گفت: همه چیز از یه جمله ی کذایی شروع شد.
"اهل مقدمه چینی نیستم"
گفت و گوش دادم
از خودش تحصیلاتش خانوادش
چنان عکسی هم رو پروفایلش گذاشته بود که نگو.
خلاصه جونم برات بگه عزیزم
دیگه زندگیم شده بود اون فیسبوک لعنتی کله سحر تا کامپیوتر روشن بشه و فیلتر شکن بالا بیاد دل ما هم مرحله به مرحله بالا میومد
یه روز هم رد نمیدادم حتی به قیمت دیر کردن مدرسه و هزار تا بهونه آوردن.
"سلام عشقم صبحت بخیر من پاشدم دارم میرم مدرسه مواظب خودمم هستم لباس گرم یادت نره بپوشی دوست دارم"
ساعت ها میگذشت،من جسمم تو کلاس بود و روحم پیش دلبر جانانم
چنان غرق میشدم تو رویای عطر تنش که انگار همه متوجه ذهنیتم شده بودن
دیگه من شده بودم ملکه اش و اونم پادشاهم.
با دویدن عقربه ها به سمت جلو خاطرات ما صفحه به صفحه بیشتر میشد
تک تک لحظاتمون و چنان ثبت میکردم که گویی آلزایمر چشم به راهمه
شیرین گذشت،تلخ گذشت
سال ها گذشت
من عاشقش بودم,اولین خونه نشین قلبم بود, تو کاخ رویاهام هر شب براش کتلت مورد علاقش و میپختم و از دلتنگی روزانم گله میکردم
هر شب انقدر واسش حرف میزدم از آینده ی شیرینمون که پلکاش ناخوداگاه رو هم میافتاد,
منم دستمو میزدم زیر گوشم و تا وقت بیهوش شدنم ده هزار بار براش میمردم و زنده میشدم,
همه چی خیلی خوب بود
ما خوب بودیم
مشکل بهمون میچسبید و با عشقمون دورش میکردیم
مثل همین چند سال گذشته گفت خیلی دوست دارم خانومم
خوابیدم
خوابید
خوابیدیم
پاشد
جمعه بود
تایپ کرد
نمیدونم چجوری ولی بی رحمی تو تک تک کلماتش فریاد میزد
گفت میرم با هزار تا دلایل مسخره ای که تازه مد شده
رفت
بعد اون جمعه دیگه رنگی نبود
سیاه بود
غم بود
دلگیر بود
#نادیا_اکبری
+اگه از این مدل متنا خوشتون میاد تو کانال زیر جوین بدین
https://t.me/joinchat/AAAAAEH0WVjxvtwf0TH6cQ
"اهل مقدمه چینی نیستم"
گفت و گوش دادم
از خودش تحصیلاتش خانوادش
چنان عکسی هم رو پروفایلش گذاشته بود که نگو.
خلاصه جونم برات بگه عزیزم
دیگه زندگیم شده بود اون فیسبوک لعنتی کله سحر تا کامپیوتر روشن بشه و فیلتر شکن بالا بیاد دل ما هم مرحله به مرحله بالا میومد
یه روز هم رد نمیدادم حتی به قیمت دیر کردن مدرسه و هزار تا بهونه آوردن.
"سلام عشقم صبحت بخیر من پاشدم دارم میرم مدرسه مواظب خودمم هستم لباس گرم یادت نره بپوشی دوست دارم"
ساعت ها میگذشت،من جسمم تو کلاس بود و روحم پیش دلبر جانانم
چنان غرق میشدم تو رویای عطر تنش که انگار همه متوجه ذهنیتم شده بودن
دیگه من شده بودم ملکه اش و اونم پادشاهم.
با دویدن عقربه ها به سمت جلو خاطرات ما صفحه به صفحه بیشتر میشد
تک تک لحظاتمون و چنان ثبت میکردم که گویی آلزایمر چشم به راهمه
شیرین گذشت،تلخ گذشت
سال ها گذشت
من عاشقش بودم,اولین خونه نشین قلبم بود, تو کاخ رویاهام هر شب براش کتلت مورد علاقش و میپختم و از دلتنگی روزانم گله میکردم
هر شب انقدر واسش حرف میزدم از آینده ی شیرینمون که پلکاش ناخوداگاه رو هم میافتاد,
منم دستمو میزدم زیر گوشم و تا وقت بیهوش شدنم ده هزار بار براش میمردم و زنده میشدم,
همه چی خیلی خوب بود
ما خوب بودیم
مشکل بهمون میچسبید و با عشقمون دورش میکردیم
مثل همین چند سال گذشته گفت خیلی دوست دارم خانومم
خوابیدم
خوابید
خوابیدیم
پاشد
جمعه بود
تایپ کرد
نمیدونم چجوری ولی بی رحمی تو تک تک کلماتش فریاد میزد
گفت میرم با هزار تا دلایل مسخره ای که تازه مد شده
رفت
بعد اون جمعه دیگه رنگی نبود
سیاه بود
غم بود
دلگیر بود
#نادیا_اکبری
+اگه از این مدل متنا خوشتون میاد تو کانال زیر جوین بدین
https://t.me/joinchat/AAAAAEH0WVjxvtwf0TH6cQ
۴.۱k
۱۳ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.