پسر عموی مافیایی من
پسر عموی مافیایی من
پارت ۳
یکم بعد بیدار شدم و با کوک خوافظی کروم
و رفتم به سمت خونه دیدم مامانم داره گریه میکنه و بدون هیچ حرفی رفتم سمت اتاق و درو قفل کردم و پاهامو بغل کردم و فقط گریه می کردم که خوابم برد
وقتی بیدار شدم دیدم ساعت 11 ظهر هست
مامانم در زد با صدای سرد گفت مهمون داریم بیا پایین گفتم چشم
و آماده شدم و به لباس سیاه پوشیدم
و رفتم پایین با مهمان ها سلام کردم دیدم عموم و جونگ کوک بودن عموم گفت تسلیت میگم
همون لحظه با بغض گفتم متشکرم
دیگه داشت گریم میومد که دویدم سمت دستشویی
از زبان کوک
دیدم ات رفت
پدرم گفت برو دنبالش حالش خوب نیست
رفتم سمت دستشویی.......
شرایط پارت بعد
20 تا کامنت
20 لایک
پارت ۳
یکم بعد بیدار شدم و با کوک خوافظی کروم
و رفتم به سمت خونه دیدم مامانم داره گریه میکنه و بدون هیچ حرفی رفتم سمت اتاق و درو قفل کردم و پاهامو بغل کردم و فقط گریه می کردم که خوابم برد
وقتی بیدار شدم دیدم ساعت 11 ظهر هست
مامانم در زد با صدای سرد گفت مهمون داریم بیا پایین گفتم چشم
و آماده شدم و به لباس سیاه پوشیدم
و رفتم پایین با مهمان ها سلام کردم دیدم عموم و جونگ کوک بودن عموم گفت تسلیت میگم
همون لحظه با بغض گفتم متشکرم
دیگه داشت گریم میومد که دویدم سمت دستشویی
از زبان کوک
دیدم ات رفت
پدرم گفت برو دنبالش حالش خوب نیست
رفتم سمت دستشویی.......
شرایط پارت بعد
20 تا کامنت
20 لایک
۱۰۱.۴k
۲۴ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.