الآن نه

الآن نه
بیست سال دیگر
وقتی دخترت
اولین ادکلن کادویی مارک فرانسوی اش را
به مچ دستش میزند
و با عشق آن را بو می کند،
یاد زنی می افتی
که در گوشه ای از زمان
جایش گذاشتی
الآن نه
بیست سال دیگر
وقتی عصا میزنی
و از نانوایی سرکوچه تان سنگک به خانه میبری،
یاد زنی می افتی
که عشقش
بوی نان ترد داشت
و دلخوش به گرفتن نان صبحانه از دستانت بود
الآن نه
بیست سال دیگر
وقتی نامه های عروسی پسرت را
بین اقوام پخش میکنی،
یاد زنی می افتی
که چادر سفید عروسی را به
موهایش قول داده بودی

آن روز
من دیگر منتظر نیستم
ولی موهایم را
سفره و نان های ترد را
بوی اولین ادکلن هدیه ات را
.
.
.
نمی دانم...
دیدگاه ها (۱۲)

نگرانم که به توهدیه کنم شعرم را...و توآن را به کسی...وای...!...

شبی سروده ام غزل به روی این خطوط هادلم شکسته سخت از تداومِ س...

تولد واژه ای ست در پی معنا شدنمفهومی ست در تب و تاب رسیدنتول...

ﺩﻭﺭﯼ ﺍﺕ، ﭘﺸﺖ ﻣﺮﺍ ﻣﺜﻞ ﮐﻤﺎﻥ ﺧﻢ ﻣﯽ ﮐﻨﺪﺍﯾﻦ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﻫﺎ ﭼﻪ ﻫﺎ ﺑﺎ ﻧﺴﻞ...

عشـــق تحقیر شـده𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼⏜۪۪۪︵...

#پیام_مخاطبین ✅ #مادربزرگ من یک مادربزرگم خاطره ای از اولین...

ᴘᴀʀᴛ20

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط