part 88
part 88
تارا-ناهار چی بخوریم
علی-نمیدونم
تارا-زنگ بزن بچه ها بریم بیرون
یه رستوران مشتی ببرمتون
علی-اوک بزار به سپی
بگم
سپی-بلههه(خواب آلود)
تارا-گوشی رو ایفون بودوقتی صداشو شنیدم خندم گرفتتتت
علی-خواب بودی
سپی-نه پس اه این چه سوالیهه
تارا-مرده قنده میخوای میارو بگیری
میا سحر خیزه هاا
سپی-بابا کل شب و بخاطر اون نخوابیدم
نه بیشوخی اوککیش میکنی بامن
تارا-من چیکارکنم خوب
سپی-علییی
علی-ها
سپی-منم میمونم باهاتون
علی-یعنی چی
سپی-من سرجهازیتم دیگهههه
علی-بابا سپهر چرا داری چرت میگی
سپی-ولش اصلا اه به صبحونه هتل نرسیدمم
تارا-به بچه هابگو
میاییم هتل
بریم رستوران
سپی-به میا بگووو بیادد
تارا-بابا من چی بگم بهششش
سپی-اصلا شمارشو بده من
تارا-سپهر زشته من شمارشو نمیتونم بدمم
سپی-اهههههه بروبابا
تارا-علییییی نگا بامن بد حرف میزنه
علی-سپهر ادم باش دیگه
سپهر-زن زلیل
علی-بروبابا
سپهی-اهههه تراا بببین بامن بد حرف میزنه(ادعای تارا رو درمیاره)
علی-خوب حالا بگو به بچه ها فعلا
قطع کردم
تارا-خنگه نههه
علی-هوم
اولین باره ولی میبینم کراش زده
تارا-خوب چیکارکنیم
علی-بریم خواستگاری میا
تارا-نه نمیدونم اصلا به ما چه من میرم حاضر شم بریم
علی-باششش
تارا-چی بپوشمم
علی-وای یه سال بود این کلمه رو نشنیده بودم
تارا-اه چی بپشوم
علی-من و
اون پیرن مجلسی دنباله دارتو اقا یچی بپوش دیگه
تارا-سگ عصابیاااااا
علی-گگگ
تارا-الان بشینم گلیه کونوم لاحت میشی(با لحن بچه گونه)
علی-نه گریه نکن قهرم نکن حوصله نازکشیدن ندارم برو حاطرشو بریم
تارا-بیتلبیت
کوسن و برداشتم کوبیدم تو سرش
رفتم یه کارگوی قهوه ای
با یه دورس کرم
پوشیدم به کپ قهوه ای
بریم علی؟
علی-بریم
تارا-سوار اسانسور شدیم
رسیدیم پایین
داشتیم میرفتیم پارکینگ که
نگهبان ساختمان-خانم رحیمی(به آلمانی)
تارا-بفرمایید(المانی)
نگهبان-شما ازدواج کردید با این اقا
تارا-به تو ربطی نداره
تو اینا برای نگهبانی هستید نه مدریت روابط دیگران
روبه علی گفتم بریم
علی-چیمیگفت
تارا-میگفت عروسی کردم
علی-وابه اون چه
تارا-کصخله بخیالش
علی-من میرونما
تارا-نه انتظار داری من برونم
علی-خندیدم
سوار ماشین شدیم رفتیم سمت هتل
#علی_یاسینی#زخم_بازمن#رمان
تارا-ناهار چی بخوریم
علی-نمیدونم
تارا-زنگ بزن بچه ها بریم بیرون
یه رستوران مشتی ببرمتون
علی-اوک بزار به سپی
بگم
سپی-بلههه(خواب آلود)
تارا-گوشی رو ایفون بودوقتی صداشو شنیدم خندم گرفتتتت
علی-خواب بودی
سپی-نه پس اه این چه سوالیهه
تارا-مرده قنده میخوای میارو بگیری
میا سحر خیزه هاا
سپی-بابا کل شب و بخاطر اون نخوابیدم
نه بیشوخی اوککیش میکنی بامن
تارا-من چیکارکنم خوب
سپی-علییی
علی-ها
سپی-منم میمونم باهاتون
علی-یعنی چی
سپی-من سرجهازیتم دیگهههه
علی-بابا سپهر چرا داری چرت میگی
سپی-ولش اصلا اه به صبحونه هتل نرسیدمم
تارا-به بچه هابگو
میاییم هتل
بریم رستوران
سپی-به میا بگووو بیادد
تارا-بابا من چی بگم بهششش
سپی-اصلا شمارشو بده من
تارا-سپهر زشته من شمارشو نمیتونم بدمم
سپی-اهههههه بروبابا
تارا-علییییی نگا بامن بد حرف میزنه
علی-سپهر ادم باش دیگه
سپهر-زن زلیل
علی-بروبابا
سپهی-اهههه تراا بببین بامن بد حرف میزنه(ادعای تارا رو درمیاره)
علی-خوب حالا بگو به بچه ها فعلا
قطع کردم
تارا-خنگه نههه
علی-هوم
اولین باره ولی میبینم کراش زده
تارا-خوب چیکارکنیم
علی-بریم خواستگاری میا
تارا-نه نمیدونم اصلا به ما چه من میرم حاضر شم بریم
علی-باششش
تارا-چی بپوشمم
علی-وای یه سال بود این کلمه رو نشنیده بودم
تارا-اه چی بپشوم
علی-من و
اون پیرن مجلسی دنباله دارتو اقا یچی بپوش دیگه
تارا-سگ عصابیاااااا
علی-گگگ
تارا-الان بشینم گلیه کونوم لاحت میشی(با لحن بچه گونه)
علی-نه گریه نکن قهرم نکن حوصله نازکشیدن ندارم برو حاطرشو بریم
تارا-بیتلبیت
کوسن و برداشتم کوبیدم تو سرش
رفتم یه کارگوی قهوه ای
با یه دورس کرم
پوشیدم به کپ قهوه ای
بریم علی؟
علی-بریم
تارا-سوار اسانسور شدیم
رسیدیم پایین
داشتیم میرفتیم پارکینگ که
نگهبان ساختمان-خانم رحیمی(به آلمانی)
تارا-بفرمایید(المانی)
نگهبان-شما ازدواج کردید با این اقا
تارا-به تو ربطی نداره
تو اینا برای نگهبانی هستید نه مدریت روابط دیگران
روبه علی گفتم بریم
علی-چیمیگفت
تارا-میگفت عروسی کردم
علی-وابه اون چه
تارا-کصخله بخیالش
علی-من میرونما
تارا-نه انتظار داری من برونم
علی-خندیدم
سوار ماشین شدیم رفتیم سمت هتل
#علی_یاسینی#زخم_بازمن#رمان
۳.۶k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.