♡وانشات تک پارتی ا.ت و هیونجین♡
♡وانشات تک پارتی ا.ت و هیونجین♡
+ چیکار کردی دختره احمق ارباب گفت اگه کسی ظرف ها رو بشکونه اخراج میشه
ا.ت: من کاری نکردم خودت ظرف ها رو از عمد شکوندی
+ تو شکوندی احمق جون
ا.ت: چرا دروغ میگی من کاری نکردم تو از من خوشت نمیاد برای همین میخوای کاری کنی ارباب اخراجم کنم
هیونجین: اینجا چخبرهههه(داد بلند)
+ ا..ار...ارب...اربا....ارباب.....
هیونجین: چخبره چرا دعوا میکنین چرا صدای شکستن شیشه اومد ها(داد)
+ ارباب این دختره ظرف ها رو شکونده
هیونجین: چرا اینکار رو کردی ها
ا.ت: ارباب من کاری نکردم این از عمد ظرف هارو شکوند تا منو اخراج کنه
+ خفه شو
هیونجین: ا.ت من الان با تو بودم ها من با اون دختره بودم
+ ارباب با من بودید
هیونجین: آره باتو بودم چرا اینکار رو کردی
+ من کاری نکردم ارباب
ا.ت: هیونجین اومد سمت لیا و یه سیلی بهش زد که اوفتاد زمین و از لبش داشت خون میومد از ترس کل وجودم داشت میلرزید *تویه ذهنش*
+ ار....ارب...ارباب
هیونجین: خفه شو تو اخراجی
+ چ...چر...چرا
هیونجین: مثل اینکه یادت رفته کل خونه دوربین داره
+ هایششش ببخشید ارباب دیگه تکرار نمیشه
هیونجین: همه تون اخراجین به غیر از ا.ت
ا.ت: با این حرفش انگار دنیا رو بهم دادن*تویه ذهنش*
هیونجین: زود از اینجا برین بیرون(داد خیلی بلند)
ا.ت: همه خدمتکار ها رفتن وسایل هاشون رو جمع کردن و از عمارت رفتن
هیونجین: ا.ت یک ساعت دیگه بیا تویه اتاقم کارت دارم
ا.ت: ب...با..باشه یعنی چیکارم داره چرا یک ساعت دیگه باید برم
* یک ساعت بعد *
ا.ت: الان یک ساعت گذشته یعنی باید برم هایششش
دارم دیوونه میشم آخه چرا با خودم حرف میزنم از رویه صندلی بلند شدم و خودم رو جمع و جور کردم و رفتم سمت اتاق هیونجین و در زدم
هیونجین: بیا تو
ا.ت: رفتم داخل
هیونجین: در رو ببند
ا.ت: باشه در رو بستم رفتم نزدیکتر فهمیدم مست کره
هیونجین: بشین رویه تخت
ا.ت: ارباب شما مست کردین چرا آخه نگاه کنیو تویه یک ساعت دوتا شیشه رو خالی کردین
هیونیجن: مگه برای تو مهمه
ا.ت: معلومه که مهمه چونکه من.... من....
هیونجین: تو چی هوومم
ا.ت: میدونم اگه الان بهت بگم فردا فراموشمیکنیپس الان بهت میگم
هیونجین: چی میخوای بگی
ا.ت: خب ارباب من ازشما خوشم میاد و خیلی دوستون دارم
+ چیکار کردی دختره احمق ارباب گفت اگه کسی ظرف ها رو بشکونه اخراج میشه
ا.ت: من کاری نکردم خودت ظرف ها رو از عمد شکوندی
+ تو شکوندی احمق جون
ا.ت: چرا دروغ میگی من کاری نکردم تو از من خوشت نمیاد برای همین میخوای کاری کنی ارباب اخراجم کنم
هیونجین: اینجا چخبرهههه(داد بلند)
+ ا..ار...ارب...اربا....ارباب.....
هیونجین: چخبره چرا دعوا میکنین چرا صدای شکستن شیشه اومد ها(داد)
+ ارباب این دختره ظرف ها رو شکونده
هیونجین: چرا اینکار رو کردی ها
ا.ت: ارباب من کاری نکردم این از عمد ظرف هارو شکوند تا منو اخراج کنه
+ خفه شو
هیونجین: ا.ت من الان با تو بودم ها من با اون دختره بودم
+ ارباب با من بودید
هیونجین: آره باتو بودم چرا اینکار رو کردی
+ من کاری نکردم ارباب
ا.ت: هیونجین اومد سمت لیا و یه سیلی بهش زد که اوفتاد زمین و از لبش داشت خون میومد از ترس کل وجودم داشت میلرزید *تویه ذهنش*
+ ار....ارب...ارباب
هیونجین: خفه شو تو اخراجی
+ چ...چر...چرا
هیونجین: مثل اینکه یادت رفته کل خونه دوربین داره
+ هایششش ببخشید ارباب دیگه تکرار نمیشه
هیونجین: همه تون اخراجین به غیر از ا.ت
ا.ت: با این حرفش انگار دنیا رو بهم دادن*تویه ذهنش*
هیونجین: زود از اینجا برین بیرون(داد خیلی بلند)
ا.ت: همه خدمتکار ها رفتن وسایل هاشون رو جمع کردن و از عمارت رفتن
هیونجین: ا.ت یک ساعت دیگه بیا تویه اتاقم کارت دارم
ا.ت: ب...با..باشه یعنی چیکارم داره چرا یک ساعت دیگه باید برم
* یک ساعت بعد *
ا.ت: الان یک ساعت گذشته یعنی باید برم هایششش
دارم دیوونه میشم آخه چرا با خودم حرف میزنم از رویه صندلی بلند شدم و خودم رو جمع و جور کردم و رفتم سمت اتاق هیونجین و در زدم
هیونجین: بیا تو
ا.ت: رفتم داخل
هیونجین: در رو ببند
ا.ت: باشه در رو بستم رفتم نزدیکتر فهمیدم مست کره
هیونجین: بشین رویه تخت
ا.ت: ارباب شما مست کردین چرا آخه نگاه کنیو تویه یک ساعت دوتا شیشه رو خالی کردین
هیونیجن: مگه برای تو مهمه
ا.ت: معلومه که مهمه چونکه من.... من....
هیونجین: تو چی هوومم
ا.ت: میدونم اگه الان بهت بگم فردا فراموشمیکنیپس الان بهت میگم
هیونجین: چی میخوای بگی
ا.ت: خب ارباب من ازشما خوشم میاد و خیلی دوستون دارم
۸.۲k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.