وقتی ازت متنفر بود

وقتی ازت متنفر بود...
پارت سیزدهم
ویو بورام داشتیم میرقصیدیم که تهیونگ...
خم شد و در گوشم گفت
_کارهایی که اینجا کردی یادم نمیره بعلاوه کارهای صبحت
+...
_(نیشخند)
رفتیم نشستیم که
+آه من برم سرویس بهداشتی الان میام
بلند شدم و رفتم دستشویی
بعد از انجام دادن کارهای لازم اومدم بیرون داشتم دستم رو میشستم که ...
ویو تهیونگ
بورام رفت دستشویی پنج دقیقه بعد یکی از دوستاش که اسمش بکهیون بود گفت برم ویسکی بگیرم ولی از همون اول داشت به بورام نگاه میکرد خداا چرا یه دفعه این دختره نکبت برام مهم شد بلند شدم رفتم دستشویی پیش بورام که...
ویو بورام
داشتم دست می‌شستم که ...
تهیونگ اومد
+عاا دستشویی مردانه اونوره ها
_میدونم اومدم پیش تو
+براچی؟!
_هیچی لباست خیلی بازه کار دست خودت میدی آخر میشی یه...
+هی حرف دهنت رو بفهم
_(خنده)باشه بیا بریم فعلا ...برو من دستم رو بشورم بیام جلو در وایستا
+باشه جناب
رفتم جلو در وایستادم داشتم با دستم بازی میکردم که دست یه نفر رو دو طرفم حس کردم
+تهیونگ الان ... عع ب،بکهیون داری چیکار می‌کنی ؟!ولم کن گفتم ولم کنن (آخرش رو با داد گفت)
@نچ نچ نمیشه تو که تهیونگ رو دوست نداری اونم تو رو دوست نداره پس چرا با من قرار نمیزاری؟!
+گفتم ولم کننن
@هه
بکهیون داشت سرش رو نزدیک تر می‌آورد که تهیونگ اومد
_مگه نمیگه ولش کن چرا مثل کنه بهش چسبیدی
@چرا وقتی دوسش نداری آنقدر برات مهمه
_کی گفته دوسش ندارم مطمئن باش اگر دوسش نداشتم باهاش ازدواج نمی‌کردم
تهیونگ اومد و دست بورام رو محکم گرفت و رفت پایین
_جین هیونگ ما میریم دیگه
#اما تازه اومده بودیم
_نه دیگه میریم بورام هم خسته هست
تهیونگ برگشت سمت من و اخم غلیظی کرد
_مگه نه عزیزم ؟!
+چ،چرا چرا من خستم بریم دیگه
با ته یونگ سوار ماشین شدیم تو راه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد ولی تهیونگ خیلی عصبانی بود
رسیدیم خونه و رفتیم داخل که تهیونگ در رو محکم بست و برگشت سمت من و با عصبانیت سمتم اومد که...
نظر یادت نره!!
#bts#army#BANGTAN#TAEHYUNG#BTS#ARMY#fake
دیدگاه ها (۲۶)

وقتی ازت متنفر بود...پارت چهاردهم ویو بورام تهیونگ با عصبانی...

وقتی مافیا هستی و عضو هشتم بی تی اس...ویو ا.ت داشتیم حرف می‌...

وقتی ازت متنفر بود...پارت دوازدهمویو بورام +حرف دهنت رو بفهم...

وقتی مافیا هستی و عضو هشتم بی تی اس....پارت یازدهم ویو ا.ت ی...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟑عشق مافیاویو جونگ کوک از خونه اومدم بیرون رفتم به کافه...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟕عشق مافیاویو بورام یه نفر اومد دنبالم که ببرتم تو عمار...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟒عشق مافیاویو بورام ساعت 8:30 از تخت اومدم بیرون یه دوش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط