رمان پادشاه زندگیم
رمان پادشاه زندگیم
پارت ۶۹
ارسلان، گل و بهش دادم ،،عکس گل و میزارم،،
دیانا، دست همو گرفتیم و رفتیم نشستیم خاله و دختر خالم و شوهرش با عمه و داییم بهمون تبریک گفتن چند نفر اومدن سمتمون چقدرم راحت بودن درسته قسمت خانوم هاست ولی نباید جلوی شوهر من اینجوری بودن
دختره،مبارکه پسر دایی
ارسلان، فهمیدم رومیناست نگاهمو دادم سمت دیانا
دیانا، خوشم اومد اصلا بهش نگاه نکرد و نگاهش سمتم چرخید
ارسلان، گفتم ممنون دختر خاله
رومینا، نگاهم نکن
خاله ارسلان، پسرم مبارک باشه کاش مادرت بود
دیانا، بگردم ارسلانم مثل من بود دستشو
فشار دادم
خاله ارسلان، دخترم مبارک باشه به پای هم پیر شید
ارسلان، مرسی خاله جان
دیانا، ممنون انشاالله عروسی دخترتون
رومینا، مرسی عزیزم
خاله ارسلان، خوش بختم بشید
دیانا، کلی تبریک بهمون گفتن و موقع رقص منو ارسلان شد
ارسلان، نور ها خاموش شد و نور های رنگی رنگی روشن شد
پارت ۶۹
ارسلان، گل و بهش دادم ،،عکس گل و میزارم،،
دیانا، دست همو گرفتیم و رفتیم نشستیم خاله و دختر خالم و شوهرش با عمه و داییم بهمون تبریک گفتن چند نفر اومدن سمتمون چقدرم راحت بودن درسته قسمت خانوم هاست ولی نباید جلوی شوهر من اینجوری بودن
دختره،مبارکه پسر دایی
ارسلان، فهمیدم رومیناست نگاهمو دادم سمت دیانا
دیانا، خوشم اومد اصلا بهش نگاه نکرد و نگاهش سمتم چرخید
ارسلان، گفتم ممنون دختر خاله
رومینا، نگاهم نکن
خاله ارسلان، پسرم مبارک باشه کاش مادرت بود
دیانا، بگردم ارسلانم مثل من بود دستشو
فشار دادم
خاله ارسلان، دخترم مبارک باشه به پای هم پیر شید
ارسلان، مرسی خاله جان
دیانا، ممنون انشاالله عروسی دخترتون
رومینا، مرسی عزیزم
خاله ارسلان، خوش بختم بشید
دیانا، کلی تبریک بهمون گفتن و موقع رقص منو ارسلان شد
ارسلان، نور ها خاموش شد و نور های رنگی رنگی روشن شد
۵.۶k
۲۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.