رمان پادشاه زندگیم
رمان پادشاه زندگیم
پارت ۷۰
دیانا، دست ارسلان و گرفتم رفتیم وسط
ارسلان، دستم و گذاشتم رو کمرش
دیانا، منم دستمو گذاشتم رو شونش
ارسلان، آروم تکون میخوردیم
دیانا، آهنگ ریتمش تند شد دستای من دست ارسلان و گرفت
ارسلان، دست منم دست های دیانا و رو از هم فاصله گرفتیم دستمو تو دستش بالا گرفتم دست دیگرو ول کرد
دیانا، دستمو تو دستش بالا گرفت و من چر خودم چند بار چرخیدم و خودمو ول دادم
ارسلان، افتاد تو بغلم و دستمو دور کمرش حلقه کردم
دیانا، به چشمای هم نگاه میکردیم
ارسلان، آهنگ تموم شد و ما نشستیم
دیانا، ارسلان
ارسلان، جانم
دیانا، چقدر خوشحالی
ارسلان، خیلی تو چی
دیانا، دارم از ذوق میمیرم
ارسلان، خدانکنه
پارت ۷۰
دیانا، دست ارسلان و گرفتم رفتیم وسط
ارسلان، دستم و گذاشتم رو کمرش
دیانا، منم دستمو گذاشتم رو شونش
ارسلان، آروم تکون میخوردیم
دیانا، آهنگ ریتمش تند شد دستای من دست ارسلان و گرفت
ارسلان، دست منم دست های دیانا و رو از هم فاصله گرفتیم دستمو تو دستش بالا گرفتم دست دیگرو ول کرد
دیانا، دستمو تو دستش بالا گرفت و من چر خودم چند بار چرخیدم و خودمو ول دادم
ارسلان، افتاد تو بغلم و دستمو دور کمرش حلقه کردم
دیانا، به چشمای هم نگاه میکردیم
ارسلان، آهنگ تموم شد و ما نشستیم
دیانا، ارسلان
ارسلان، جانم
دیانا، چقدر خوشحالی
ارسلان، خیلی تو چی
دیانا، دارم از ذوق میمیرم
ارسلان، خدانکنه
۷.۱k
۲۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.