رمان یک عاشقانه بی صدا :)!پارت۷
رمان یک عاشقانه بی صدا :)!پارت۷
.
روی تخت بودم هیچکسی دورم نبود ، یه زور خودمو بلند کردم که یهو پرستار اومد .. خدایا این چقدر آشناس .. کیه این
•خب پریا خانم احوال شما
+شما..
•عه وا نکنه حافظتو از دست دادی ، من پرهام
دوست پرگل
..
چرا همیشه اسم پرگل باید همه جا باشه
با آمدن اسمش فهمیدم همه بدبختیام تقصیر اونه ..
•خب ما سعی کردیم گوشیتو باز کنیم و به یکی خبر بدیم اما باز نشد ، مگه اثر انگشت چیو گذاشتی که باز نمیشه
+انگشت پام
•واتتتت؟
+مهم نیس
به خاطر خانواده فضولم که همیشه پای گوشی من بودن مجبور بودم اثر انگشت پام و بزارم
دینگ دینگ
-پرهام جزوه های دیروز داری
•چه بی مقدمه پرگل جان
-اصلا حوصله ندارم، کجایی
•سرکار
-هه چه خوب
•پرگل ، یه چیزی میخوام بهت بگم
-بگو
•اممم
..
نمیدونم چرا انقد مکث کرد ، دلم میخواست بگم که نگو ولی اگه میگفتم، این پرهام سمج انقد میگفت جریان چیه که منو میکشت
-میشه بگی
•پرگل راستش ، پریا تصادف کرده و آوردنش بیمارستان ، وضعیتش هم همچین خوب نیست .. نمیدونستم اینو باید به کی بگم ولی هنوز جواب آزمایش های نیومده
-اگه دروغ میگی دروغ خوبی نیست
•نه به جان تو چرا دروغ بگم
..
اینا که همینجوری حرفمیزدن ، من خوابم برد ..
چشمامو که باز کردم پرگل و دیدم ..
+تو اینجا چیکار میکنی ، مگه نگفتی دیگه برات ارزش ندارم
-امم خب خب
+میدونی بعضی وقتا به اونجایی که تتلو میگه ، خسته از جماعت زنده کش مرده پرست پی میبرم ، خیلی داره درست میگه.خیلی حق میگه ..
-چی میگی
+ولی بازم دم تو گرم ، با این که فکر میکنی من به محسن چیزی گفتم بازم اومدی ، مرسی
-خانوادت کجان.؟
+خانواده ؟ مگه من خانواده ای دارم ؟ مگه تو نرفتی با حرفات پرشون نکردی ..؟
-من؟
+پس من؟
-چی داری میگی من چرا باید برم خونه تو😐
+پس کی رفته
-واستا الان میفهمیم ..
.
روی تخت بودم هیچکسی دورم نبود ، یه زور خودمو بلند کردم که یهو پرستار اومد .. خدایا این چقدر آشناس .. کیه این
•خب پریا خانم احوال شما
+شما..
•عه وا نکنه حافظتو از دست دادی ، من پرهام
دوست پرگل
..
چرا همیشه اسم پرگل باید همه جا باشه
با آمدن اسمش فهمیدم همه بدبختیام تقصیر اونه ..
•خب ما سعی کردیم گوشیتو باز کنیم و به یکی خبر بدیم اما باز نشد ، مگه اثر انگشت چیو گذاشتی که باز نمیشه
+انگشت پام
•واتتتت؟
+مهم نیس
به خاطر خانواده فضولم که همیشه پای گوشی من بودن مجبور بودم اثر انگشت پام و بزارم
دینگ دینگ
-پرهام جزوه های دیروز داری
•چه بی مقدمه پرگل جان
-اصلا حوصله ندارم، کجایی
•سرکار
-هه چه خوب
•پرگل ، یه چیزی میخوام بهت بگم
-بگو
•اممم
..
نمیدونم چرا انقد مکث کرد ، دلم میخواست بگم که نگو ولی اگه میگفتم، این پرهام سمج انقد میگفت جریان چیه که منو میکشت
-میشه بگی
•پرگل راستش ، پریا تصادف کرده و آوردنش بیمارستان ، وضعیتش هم همچین خوب نیست .. نمیدونستم اینو باید به کی بگم ولی هنوز جواب آزمایش های نیومده
-اگه دروغ میگی دروغ خوبی نیست
•نه به جان تو چرا دروغ بگم
..
اینا که همینجوری حرفمیزدن ، من خوابم برد ..
چشمامو که باز کردم پرگل و دیدم ..
+تو اینجا چیکار میکنی ، مگه نگفتی دیگه برات ارزش ندارم
-امم خب خب
+میدونی بعضی وقتا به اونجایی که تتلو میگه ، خسته از جماعت زنده کش مرده پرست پی میبرم ، خیلی داره درست میگه.خیلی حق میگه ..
-چی میگی
+ولی بازم دم تو گرم ، با این که فکر میکنی من به محسن چیزی گفتم بازم اومدی ، مرسی
-خانوادت کجان.؟
+خانواده ؟ مگه من خانواده ای دارم ؟ مگه تو نرفتی با حرفات پرشون نکردی ..؟
-من؟
+پس من؟
-چی داری میگی من چرا باید برم خونه تو😐
+پس کی رفته
-واستا الان میفهمیم ..
۲.۱k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.