رمان گرگینه ی من
p⁴⁹
بد نبود...کجا بودی؟!
بدل : تو که به چیز. یکه ای فک میکردی برا همین ناپدید شدم....الان که به من فک کردی اومدم...
ات : آها...من باید برم سمت خونه...
بدل : اوک...
ات : راه افتادم سمت خونه مسیرش را بلد بودم اون بدله هم دنبالم میومد... حدود دو ساعت بعد رسیدم... خداحافظ... رو به بدل....
بدل : مراقب باش...ناپدید میشه...
ات : برگشتم سمت خونه درو باز کردم که با حالت نگران بچهها روبرو شدم.... بدون اینکه حرفی بزنم که ته اومد و بغلم کرد و اشک ریخت...س...سلام
ته : آت...حالت خوبه؟!
ات : ارع...خ... خوبم
بعد کلی حرف زدن
کوک : مث اینکه گشنته بیا بگیر....خون میده
ات : م...منون...خون رو گرفتم و سر کشیدم
شائون : ات؟!
ات : هوم؟!
شائون : صورتت....
بد نبود...کجا بودی؟!
بدل : تو که به چیز. یکه ای فک میکردی برا همین ناپدید شدم....الان که به من فک کردی اومدم...
ات : آها...من باید برم سمت خونه...
بدل : اوک...
ات : راه افتادم سمت خونه مسیرش را بلد بودم اون بدله هم دنبالم میومد... حدود دو ساعت بعد رسیدم... خداحافظ... رو به بدل....
بدل : مراقب باش...ناپدید میشه...
ات : برگشتم سمت خونه درو باز کردم که با حالت نگران بچهها روبرو شدم.... بدون اینکه حرفی بزنم که ته اومد و بغلم کرد و اشک ریخت...س...سلام
ته : آت...حالت خوبه؟!
ات : ارع...خ... خوبم
بعد کلی حرف زدن
کوک : مث اینکه گشنته بیا بگیر....خون میده
ات : م...منون...خون رو گرفتم و سر کشیدم
شائون : ات؟!
ات : هوم؟!
شائون : صورتت....
- ۶.۱k
- ۱۰ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط