چند دقیقه بعد آروم جدا شدیم و رفتیم پیش سپهر یه فیلم طنز
چند دقیقه بعد آروم جدا شدیم و رفتیم پیش سپهر یه فیلم طنز گذاشتم و سه تایی دیدیم یهو صدای گریه سهیل در اومد رفتم توی اتاقش و بغلش کردمو و بهش شیر دادم که سعید و سپهر اومدن._چیشد چرا اومدین شماها؟._تموم شد فیلم عزیزم._اهان باشباشه پس من سهیل رو بخوابونم می یام پیشتون.سهیل رو راه بردم و در گوشش لالایی خوندم و خوابید گذاشتمش توی تختش و خودمم رفتم توی اتاقمون سپهر وسط منو و سعید خوابید و براش قصه میگفتم که دیدم چشاش بسته شده و خوابه پیشونیشو بوسیدمو پتو رو کشیدم روش که سعید دستمو گرفت منم دستمو قفل کردم توی دستش و چشمامو بستم و به ثانیه نکشید خوابم برد
__________________________________
راوی:سعید
صبح با صدای تلفن خونه از خواب پریدم رفتم از اتاق بیرون و جواب دادم._بله بفرمایین._سلام اقا سعید خوبین؟._مرسی ممنون عسل خانوم شما خوبین؟._خوبم ممنون لیلی جون هستش؟._اره ولی خوابه._خب پس من بعدا زنگ میزنم._خب اگر واجبه میخواین بیدارش کنم؟._نه گناه داره اخه.یهو صدای لیلی از اتاق اومد._خودش بیدار شد گوشی دستتون.گوشی رو دادم به لیلی و نیم ساعتی حرف زد بعدش سپهر رو بیدار کرد و صبحونه خوردیم نمیدونم چرا ولی لیلی خیلی عجله داشت کنجکاویم بدجور گل کرده بود واسه همین نتونستم جلو خودمو بگیرم و گفتم_تو چرا اینقدر عجله داری لیلی چیزی شده؟._دیشب قرار شد یاشار و عسل به خانواده شون بگن که زودتر عروسی بگیرن عسل گفت خانواده ش حرفی ندارن ولی مثل اینکه یاشار نتونسته مامان و باباشو قانع کنه من باید برم باهاشون حرف بزنم._مشکل گشا شدی پس خانوم خانومای من.خندید و گونه مو بوسید و لباس پوشید و رفت منم مشغول بازی کردن با سپهر شدم.
__________________________________
راوی:سعید
صبح با صدای تلفن خونه از خواب پریدم رفتم از اتاق بیرون و جواب دادم._بله بفرمایین._سلام اقا سعید خوبین؟._مرسی ممنون عسل خانوم شما خوبین؟._خوبم ممنون لیلی جون هستش؟._اره ولی خوابه._خب پس من بعدا زنگ میزنم._خب اگر واجبه میخواین بیدارش کنم؟._نه گناه داره اخه.یهو صدای لیلی از اتاق اومد._خودش بیدار شد گوشی دستتون.گوشی رو دادم به لیلی و نیم ساعتی حرف زد بعدش سپهر رو بیدار کرد و صبحونه خوردیم نمیدونم چرا ولی لیلی خیلی عجله داشت کنجکاویم بدجور گل کرده بود واسه همین نتونستم جلو خودمو بگیرم و گفتم_تو چرا اینقدر عجله داری لیلی چیزی شده؟._دیشب قرار شد یاشار و عسل به خانواده شون بگن که زودتر عروسی بگیرن عسل گفت خانواده ش حرفی ندارن ولی مثل اینکه یاشار نتونسته مامان و باباشو قانع کنه من باید برم باهاشون حرف بزنم._مشکل گشا شدی پس خانوم خانومای من.خندید و گونه مو بوسید و لباس پوشید و رفت منم مشغول بازی کردن با سپهر شدم.
۹.۵k
۳۰ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.