من تورا درچالشی ازعشق دعوت میکنم

من تورا درچالشی ازعشق دعوت میکنم
حس نا آرام خود را با تو قسمت میکنم
شرم اگر چه مهلت حرفم نداده بارها
با غزل اینبار در گفتن جسارت میکنم
هرچه دارم جزهمین دفترچه ی شعرو قلم
در کناری میگذارم با تو خلوت میکنم
واژه ها گر درحضورت رنگ خودرا باختند
با کلامی ساده در عشقم سماجت میکنم
رشوه خواهم داد خورشیدطلایی را به زور
تا نبیندصورتت را چون حسادت میکنم
یاتو میمانی پس از امشب کنارم سالها
یا نمی مانی و من با غصه عادت میکنم
دیدگاه ها (۲)

در کویر وشوره زاران شوره زاری بیش نیست جز لب خشکیده وچشم انت...

وقتی صدایم.دست هایمقلبم چشم هایماز آمدنت نا امید شدبا تمام و...

از غمش سر به در و مشت به دیوار زدم ناله از این دلِ وامانده ی...

تقویم خاطراتم پرشده ازآمدن نم نم باران از تو چه پنهان منساله...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط