از غمش سر به در و مشت به دیوار زدم
از غمش سر به در و مشت به دیوار زدم
ناله از این دلِ وامانده ی تبدار زدم
گفت لطفا ببر از یاد ، من و خاطره ام
در سکوتی که کشنده ست فقط زار زدم
جز وفاداری و عشق از چه مگر رنجیدی؟
در سوالات خودم طعنه به دلدار زدم !
خوش به حالش که ندارد خبر از حال دلم
روی عکسش به لبش بوسه به تکرار زدم
مثل آتش که به هیزم زده باشد امشب
دست بر فندک و آن پاکتِ سیگار زدم
ناله از این دلِ وامانده ی تبدار زدم
گفت لطفا ببر از یاد ، من و خاطره ام
در سکوتی که کشنده ست فقط زار زدم
جز وفاداری و عشق از چه مگر رنجیدی؟
در سوالات خودم طعنه به دلدار زدم !
خوش به حالش که ندارد خبر از حال دلم
روی عکسش به لبش بوسه به تکرار زدم
مثل آتش که به هیزم زده باشد امشب
دست بر فندک و آن پاکتِ سیگار زدم
۱.۶k
۰۹ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.