این روزها دم میزنی گاهی ز عشقی مشترک

این روزها دم میزنی گاهی ز عشقی مشترک
عشقی به نام حضرت دیوانه وار و دلبرک
گوشه نشین گشتی ولی، دائم نگاهت با من است
آخر بگو تو با منی یا می کشی تنها سرک؟
با هر نگاه مبهمت انگشت ابهام دلم
بر کنج لب می آید و خون می شود با هر ترک
فریاد آهوها بود شاهد که تو دل برده ای
چشم تو را دیدم و شد حال دلم ، ای .. بهترک
دم زن ز عشقت خوب من، عاشق کش اما بیصدا
آشفته ای گویا، ببین حال خودت ..من به درک!
سرقت به آیین شما جرم و گناهی نیست چون
انگار از من برده ای هم اصل دل هم ماترک
در انتهای قلب خود ، زندانیت کردم بدان
تا آنکه با غیر خودم، زین پس خوری می کمترک...
دیدگاه ها (۱۰)

تاج سرم خرداد تورا حاصل عشق و ثمرم کرد با امدنت قلب تو را ت...

بار دیگر رُخ دلدار ندیدیم و برفت ای دریغ آمدنش را نشنیدیم و ...

جای خالی تورا امشب پر ازغم مے ڪشمدر ڪنارخاطراتت اشک نم نم مے...

هی شعر می گویم ولی هربار تکراریستبعد از تو حتی کاغذ و خودکار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط