در مدتی که در حلب بود زبان عربی را دست و پا شکسته یاد ...

در مدتی که در حلب بود، زبان عربی را دست و پا شکسته یاد گرفته بود، اگر نمی‌توانست کلمه‌ای را بیان کند با حرکات دست و صورتش به طرف مقابل می‌فهماند که چه می‌خواهد بگوید، یک‌روز به تعدادی از رزمنده‌های نبل و الزهراء درس می‌داد، وسط درس دادن ناگهان همه دراز کشیدند! به عربی پرسید: چتون شده؟! گفتند: شما گفتید دراز بکشید!
به جای این که بگوید ساکت باشید، کلمه‌ای به کار برده بود که معنی‌اش می‌شد دراز بکشید، به روی خودش نیاورد، گفت: می‌خواستم ببینم بیدارید یا نه! بعد از کلاس که این موضوع را برای دوستانش تعریف کرد، آن‌قدر خندید و خندیدند که اشک از چشمانشان جاری شد.

🌷 شهید عباس دانشگر🌷
دیدگاه ها (۲)

خدایا!و من همان گمراهی هستم كه راهنمايی‌اش کردی...♥️¦⇠#خـداج...

یاران‌ همہ‌ رفتند..افسوس‌ کہ‌ جا ماندھ‌ منم..حسرتا‌ این‌ گل‌...

هرگز بدگویی و غیبت دیگران را از زبانش نشنیدم! از اینکه در مو...

- دل‌به‌عشقت‌مبتلاشدخوب‌شد💛📼 ؛

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط