ازدواج سوری پارت 38
ازدواج سوری پارت 38
قبل از اینکه ات برسه سریع یه دوربین گذاشتم پشت تلویزیون
تمام قسمتای فیلم رو از لب تاپ ریختم رو فلش
فلش رو رو تلویزیون گذاشتم و روشنش کردم
که ات اومد
ات ـ چرا تلویزیون رو روشن میکنی؟
ـ مگه نمیخوایم فیلم نگاه کنیم؟
ات ـ چرا اما...
ـ خب منم قسمت هاشو ریختم رو فلش که رو تلویزیون نگاه کنیم
ات ـ که اینطور
ویو ات
ـ من برم پفک و اینا بیارم
ته ـ باشه، منم بالشتو پتو میارم
ـ اوکی
رفتم تو اشپزخونه پفک و کرانچی تند ریختم توی بشقاب و شام هم کشیدم داخل ظرف که تهیونگ از پشت بغلم کرد
ـ همه چی امادس
ته ـ صب کن دوتا چیز کمه
ـ چی؟
ته ـ بوس و اب جو
یه خنده ی ریز کردم و گردنم رو چرخوندم سمت تهیونگ یه بوس کاشتیم رو لب هم
ـ خب این از اولیش
ته ـ دومیش هم من میارم
ـ باشه
وسایلا رو بردم گذاشتم رو میز و نشستم کنار میز و ته هم اومد
و زدیم رو قسمت اول و نگاه میکردیم
تا شروع شد هیجانش رفت بالا
ته ـ مث اینکه عنوان فیلم عوض شده
ـ اوهوم شده"افسانه روباه نه دم 1938"
ته ـ اره
ـ رو کدومشون کراش داری؟
ته ـ خب من رو یوری (شخصیت فیلمه یهو قاطی نکنین) کراش دارم
ـ بله؟ با اجازی کی؟
ته ـ چیه؟
ـ نباید اونو دوس داشتی باشی
ته ـ خواهیم دید شاید اصن کراشم شد این ببره از کجا معلوم
ـ افرین بچه ی خوب
هم فیلم میدیدم هم غذا میخوردیم هم تنقلات و هم حرف میزدیم
اونم تا ساعت چهار نیم صبح
دیگه چشمام داشت بسه میشد که ته تلویزیون رو خاموش کرد
ـ چرا خاموشش کردی؟ میخواستم ببینم اینجا چی میشه...
ته ـ ات بسه چشمات قرمز شده، بعدش فرلا باهم نگاه میکنیم
ـ تو فردا میری سرکار
ته ـ فردا خونه ام
ـ واقعا؟
ته ـ اوهوم
ـ قول؟
ته ـ چه قولی؟
ـ که فیلم ببینیم؟
ته ـ یاکسوک
سیاهیه مطلق......
ویو تهیونگ
ات یک ثانیه هم نشد که خوابش برد پهن زمین شد
ـ ایییش شیجا ایشش
(نکته: داخل حیاط از این تخت چوبی هاس)
ات رو براید استایل بغل کردم و بردم سرجاش پتو کشیدم روش
منم تو یه مین همه وسایلا ی جلوی تلوزیون رو جمع جور کردم و رفتم پیش ات دراز کشیدم و ات رو بغل کردم که طولی نکشید که بدنشو جفت من کرد(اسلاید بعد)
قبل از اینکه ات برسه سریع یه دوربین گذاشتم پشت تلویزیون
تمام قسمتای فیلم رو از لب تاپ ریختم رو فلش
فلش رو رو تلویزیون گذاشتم و روشنش کردم
که ات اومد
ات ـ چرا تلویزیون رو روشن میکنی؟
ـ مگه نمیخوایم فیلم نگاه کنیم؟
ات ـ چرا اما...
ـ خب منم قسمت هاشو ریختم رو فلش که رو تلویزیون نگاه کنیم
ات ـ که اینطور
ویو ات
ـ من برم پفک و اینا بیارم
ته ـ باشه، منم بالشتو پتو میارم
ـ اوکی
رفتم تو اشپزخونه پفک و کرانچی تند ریختم توی بشقاب و شام هم کشیدم داخل ظرف که تهیونگ از پشت بغلم کرد
ـ همه چی امادس
ته ـ صب کن دوتا چیز کمه
ـ چی؟
ته ـ بوس و اب جو
یه خنده ی ریز کردم و گردنم رو چرخوندم سمت تهیونگ یه بوس کاشتیم رو لب هم
ـ خب این از اولیش
ته ـ دومیش هم من میارم
ـ باشه
وسایلا رو بردم گذاشتم رو میز و نشستم کنار میز و ته هم اومد
و زدیم رو قسمت اول و نگاه میکردیم
تا شروع شد هیجانش رفت بالا
ته ـ مث اینکه عنوان فیلم عوض شده
ـ اوهوم شده"افسانه روباه نه دم 1938"
ته ـ اره
ـ رو کدومشون کراش داری؟
ته ـ خب من رو یوری (شخصیت فیلمه یهو قاطی نکنین) کراش دارم
ـ بله؟ با اجازی کی؟
ته ـ چیه؟
ـ نباید اونو دوس داشتی باشی
ته ـ خواهیم دید شاید اصن کراشم شد این ببره از کجا معلوم
ـ افرین بچه ی خوب
هم فیلم میدیدم هم غذا میخوردیم هم تنقلات و هم حرف میزدیم
اونم تا ساعت چهار نیم صبح
دیگه چشمام داشت بسه میشد که ته تلویزیون رو خاموش کرد
ـ چرا خاموشش کردی؟ میخواستم ببینم اینجا چی میشه...
ته ـ ات بسه چشمات قرمز شده، بعدش فرلا باهم نگاه میکنیم
ـ تو فردا میری سرکار
ته ـ فردا خونه ام
ـ واقعا؟
ته ـ اوهوم
ـ قول؟
ته ـ چه قولی؟
ـ که فیلم ببینیم؟
ته ـ یاکسوک
سیاهیه مطلق......
ویو تهیونگ
ات یک ثانیه هم نشد که خوابش برد پهن زمین شد
ـ ایییش شیجا ایشش
(نکته: داخل حیاط از این تخت چوبی هاس)
ات رو براید استایل بغل کردم و بردم سرجاش پتو کشیدم روش
منم تو یه مین همه وسایلا ی جلوی تلوزیون رو جمع جور کردم و رفتم پیش ات دراز کشیدم و ات رو بغل کردم که طولی نکشید که بدنشو جفت من کرد(اسلاید بعد)
۸.۳k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.