Maah Banafsham
#Maah_Banafsham
#part101
+ارسلان چیکار داری میکنی
_کاری که باید خودت میکردی
+ارسلان خودم میرم حموم
_خو منم باهات میام مگه چی میشه؟
+ارسلاننن
اخرین تیکه لباساشم دراوردم بغلش کردم
رفتیم تو حمو دیانا پاشو دور کمرم حلقه کرده بود
دستاشم دور گردنم
ابو باز کردم تا وان پر بشه
پشونیشو چسبوند به پیشونیم
که ل.ب.ا.م.و گذاشتم رو ل.ب.اش
همینجوری داشتم ازش کام میگرفتم که فکری به سرم زد
زبونمو فرستادم تو دهنش که بدون اینکه متوجه بشه میکی بهش زد
که ا.ه مردونم تو دهنش خفه شد
اینقدر ازش کام گرفتم که دیدم دیانا سرشو بزور ازم جدا کرد
_چقدر زود نفص کم اوردی جوجه(لبخند)
+اوم
بعد چند دقیقه وان پر شده بود
ابو بستم و نشستم داخلش به دیانام اشاره کردم که بیاد بغلم
با تردید اومد
سرمو بردم تو گردنش و میک عمیقی بهش زدم که دیانا اهی از درد کشید
+ارسلانن
_جونم
+کبود میشههه
_بزار بشه،بزار همه بفهمن صاحاب داری
و شروع کردم بوسیدنش
_دیا یکار بگم انجام میدی؟
+چی
_پاشو
+چرا؟؟
_میخایم حال کنیم
+نه ارسلان
_قول دادی نزن زیرش
+باش
_دیا پشت کن به من و شیک بزن
+ولی ارسلان....
_دلت که نمیخاد صگ بشم؟؟
دیانا کاری که گفتم داشت انجام میداد
که از وان اومدم بیرون و کمرشو نگه داشتم
یهو کردم توش
که جیغی کشید
اخرین چیزی که شنیدم فقط گریه هاش بود
بعدش انگار کر شده بودم
محکم تلمبه میزدم
خیلی لذت بخش بود
انقدر تلمبه توش زدم که بالاخره ا.رض.ا شدم
ازش کشیدم بیرون که دیدم فقط داره نگام میکنه و اشک میریزه
+خیلی وحشی
بعد این حرفش شدید تر از قبل اشک ریخت
_ببخشید دیام
+نمیبخشمت
_عزیزم
+برو بیرون
_ولی دیا
+برو بیروننننن(جیغ)
سریع یه دوش پنج دقیقه ای گرفتم و رفتم بیرون
سریع رفتم تو اتاقم
دیانا یه جوری گریه میکرد که صداش تا این اتاقمم میومد
_خدا لعنتت کنه ارسلان،میمیردی یکم اروم تر کارتو انجام میدادی
تو همی فکرا بودم که......
#part101
+ارسلان چیکار داری میکنی
_کاری که باید خودت میکردی
+ارسلان خودم میرم حموم
_خو منم باهات میام مگه چی میشه؟
+ارسلاننن
اخرین تیکه لباساشم دراوردم بغلش کردم
رفتیم تو حمو دیانا پاشو دور کمرم حلقه کرده بود
دستاشم دور گردنم
ابو باز کردم تا وان پر بشه
پشونیشو چسبوند به پیشونیم
که ل.ب.ا.م.و گذاشتم رو ل.ب.اش
همینجوری داشتم ازش کام میگرفتم که فکری به سرم زد
زبونمو فرستادم تو دهنش که بدون اینکه متوجه بشه میکی بهش زد
که ا.ه مردونم تو دهنش خفه شد
اینقدر ازش کام گرفتم که دیدم دیانا سرشو بزور ازم جدا کرد
_چقدر زود نفص کم اوردی جوجه(لبخند)
+اوم
بعد چند دقیقه وان پر شده بود
ابو بستم و نشستم داخلش به دیانام اشاره کردم که بیاد بغلم
با تردید اومد
سرمو بردم تو گردنش و میک عمیقی بهش زدم که دیانا اهی از درد کشید
+ارسلانن
_جونم
+کبود میشههه
_بزار بشه،بزار همه بفهمن صاحاب داری
و شروع کردم بوسیدنش
_دیا یکار بگم انجام میدی؟
+چی
_پاشو
+چرا؟؟
_میخایم حال کنیم
+نه ارسلان
_قول دادی نزن زیرش
+باش
_دیا پشت کن به من و شیک بزن
+ولی ارسلان....
_دلت که نمیخاد صگ بشم؟؟
دیانا کاری که گفتم داشت انجام میداد
که از وان اومدم بیرون و کمرشو نگه داشتم
یهو کردم توش
که جیغی کشید
اخرین چیزی که شنیدم فقط گریه هاش بود
بعدش انگار کر شده بودم
محکم تلمبه میزدم
خیلی لذت بخش بود
انقدر تلمبه توش زدم که بالاخره ا.رض.ا شدم
ازش کشیدم بیرون که دیدم فقط داره نگام میکنه و اشک میریزه
+خیلی وحشی
بعد این حرفش شدید تر از قبل اشک ریخت
_ببخشید دیام
+نمیبخشمت
_عزیزم
+برو بیرون
_ولی دیا
+برو بیروننننن(جیغ)
سریع یه دوش پنج دقیقه ای گرفتم و رفتم بیرون
سریع رفتم تو اتاقم
دیانا یه جوری گریه میکرد که صداش تا این اتاقمم میومد
_خدا لعنتت کنه ارسلان،میمیردی یکم اروم تر کارتو انجام میدادی
تو همی فکرا بودم که......
۶.۴k
۳۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.