تکپارتی جیهوپ

تکپارتی جیهوپ

ویو ا/ت:
از خواب بیدار شدم و با چهره‌ای که روبروم دیدم، یه لحظه میخواستم بال دربیارم.
بالاخره از اون تور ۳ ماهه برگشته بود و الان کنار من رو تخت خوابیده بود. اصلا باورم نمیشد. چندبار چشمامو باز و بسته کردم تا مطمئن بشم خواب نیستم که یهو گفت:
_بیب داری چی رو امتحان میکنی؟
ا/ت: هوسوکا واقعا خودتی؟ یعنی خواب نمیبینم؟
_معلومه که نه در ضمن من نرفته بودم که بمیرم که اینجوری میگی(با خنده
ا/ت: یاااااا اگه یه بار دیگه اینجوری حرف بزنی، از خونه میندازمت بیرون
_باشه باشه من غلت کردم
ا/ت: آفرین(لبخند) دلم واست تنگ شده بود
_(لبخند
ا/ت: ولی چرا نگفتی قراره دیشب برگردی؟
_میخواستم سوپرایزت کنم ولی وقتی رسیدم خونه دیدم خوابت برده واسه همین دیگه بیدارت نکردم ولی هدیه ات رو میز تو پذیرایی عه
ویو ا/ت:
تا اینو گفت سریع بلند شدم و رفتم تو هال تا ببینم چی واسم گرفته که یهو با یه خرس خیلی گنده و کلی شکلات مواجه شدم
وای اون بهترینه
ا/ت: اینا مال منه؟
_بله مادام
ا/ت: واییییییییییی مرسی هوسوکا تو خیلی خوبی
_ولی نمیخوای تو هم یه چیزی به من بدی؟

که ا/ت رفت و یه بوس رو لپش گذاشت
ا/ت: عاشقتم جناب جانگ
_منم همینطور خانم جانگ

پایان:)
دیدگاه ها (۰)

سناریو: وقتی تظاهر میکنی خوبی با اینکه ناراحتی و اونا می‌فهم...

سناریو: وقتی عضو هشتمی و با کوک تو رابطه‌ای و اون تو رو میزن...

سناریو:وقتی حمومی و یدفعه میان تونامجون: خیلی سریع میره بیرو...

سناریو: وقتی عضو هشتمی و صبح بیدار میشین و میرین تمرین رقص و...

فیک مافیای سیاه من part 3

تکپارتی از کوک

پارت ٣ هزار و یک شبمیخواستم جواب اون هفتا پسر رو بدم که لیا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط