بیگانه قسمت۱۱پارت۲
از زبان کوک دیگه طاقت نیاوردم تمام معاملات تمام چیزی های که به تهیونگ شریک بودم ازش گرفتم منتظر گرفتن انتقام از تهیونگ بودم داشتم میرفتم سوار ماشین شدم و از عمارت زدم بیرون داشتم راننده گی میکردم ولی اصلا حوصله رانندگی نداشته یه دفه دیده ام که یه آدم داره رد میشه به سرعت زدم رو ترمز یه دختر بود دختر از ترس افتاد زمین
چی لی دام بود آخ یادگرفته بود اون و رز یه کلبه مخفی اونجا داشتن که فقط من ازش خبر داشتم نمیشه گفت کلیه بود یه خونه چوبی بزرگ
#=لی دام ..🤨
@=آه جونگ کوک تو اینجا چی کار میکنی
#=من که معلومه با رز آمدم خونه جنگلی مون
@=آه رز دیگه دانشگاه نمیاد من ازش خبر ندارم واقعا رفیق نیمه راه نگو پیش آقاست
دست گذاشتم رو شونش وگفتم
#=اون رفیق نیمه راه نیست
از زبان لی دام داشتم با جونگ کوک در مورد رز حرف میزدم که هی جلو میومد من عقب
#= شنیدی چی گفتم بیبی
@=چی بیبی
#=اره بیبی
که یه دفعه جلوچشام سیاه شد و فقط صدای جونگ کوک تو گوشم اکو میشد
#=ههههه گفتم به هم میرسیم آقای تهیونگ😌😏😏😏😏
از زبان کوک لی دام و بی هوش کردم بردمش امارت میدونستم که تهیونگ به اون یه حس ی داره ولی یه روی خودش نمی آورد 😏😌
از زبان لی دام بلند شدم دیدم تو یه اتاق خیلی بزرگ م خیلی قشنگ بود رفتم لب پنجره ه واو چه فضایی بود اینجا کجاست که یهو یه کشی که لباس ندیمه ها تنش بود آمد تو بیدار شدیم خانم
@=اره 😑😒
که کوک آمد تو
ندیمه رفت بیرون هی نزدیک میشد و من دور تا یه جایی که خوردم به دیوار وات دفاک
#=تعجب نکن کمک به اینجا و من و..... عادت میکنی
@=اینجا کجاست چرا منو آوردی اینجا بهم بگوووووو
#=سر من داد نزن فهمیدی
از زبان نویسنده بچه ها اینجا کوک دیگه یه آدم سرد شده و به این فکر میکنه که فقطط رز از دست تهیونگ نجات بده البته اون از اولش هم سرد بود
@=🥺🥺🥺🥺
#=تو هر کاری که من میگم میکنی
ورفت
@=باگریه داد زدم از جون من چی میخوای تو کی هستی
با چهره سرد وعصبانی برگشت
#=بیب نگران نباش الان عمو شوگا میاد برات میگه
@=کی عمو شوگا😏😂
#=خودت بعدا میفهمی چرا بهش میگن عمو شوگا بای بیب
بعد این حرفش واقعا ترسیدم چرا اینطوری حرف میزنم اون مگه خواننده نیست شاید مافیا باشه
خدایا کمکم کن
چند دقیقه بعد شوگا آمد تو با دو سه تا بادیگارد گفت ببرینش
@=چی صبر کن چی داری میگی
علامت شوگا=!
!=چیس گفتی فک کردم زبون نداری وقتی جونگ کوک بهم گفت زبون درازی میکنی باور نکردم آمدم که ببینم واقعا باید زبونت کوتاه شه یا نه که فهمیدم جونگ کوک درسته میگه ببریدش
@= آقای مین یونگی خواهش میکنم🥺😭
!=چی الان شدم آقای مین یونگی😒
@=😭😭😭😭
از زبان لی دام با دیدن و شنیدن حرفهای یونگی واقعا زبونم بند آمد دیگه منو بردن به یه سیاه چاله
@=من اینجاچرا .....با من چی کار دارین
گوشی یونگی یه دفعه زنگ خورد الو کوک اره اون دختر زبون دراز اینجاست
با دست به صورتم زد که بهش بی اتناعی کردم یه پز خند زدو گفت باشه
!=هیف که کوک گفت دست نگه دارم وگرنه یه کاری میکردم تهیونگ رز کادو پیچ کنه بفرسته برای کوک
@=کی تهیونگ تهیونگ کیه رز مگه کجاست ها بهم بگو🥺🥺🥺😭
!=بعدا همچیو میفهمی
@=الان بهم بگو🥺😭
ورفت
@=گفتم بهم بگوووووو
اصلا انگاری نمیشنید
چی لی دام بود آخ یادگرفته بود اون و رز یه کلبه مخفی اونجا داشتن که فقط من ازش خبر داشتم نمیشه گفت کلیه بود یه خونه چوبی بزرگ
#=لی دام ..🤨
@=آه جونگ کوک تو اینجا چی کار میکنی
#=من که معلومه با رز آمدم خونه جنگلی مون
@=آه رز دیگه دانشگاه نمیاد من ازش خبر ندارم واقعا رفیق نیمه راه نگو پیش آقاست
دست گذاشتم رو شونش وگفتم
#=اون رفیق نیمه راه نیست
از زبان لی دام داشتم با جونگ کوک در مورد رز حرف میزدم که هی جلو میومد من عقب
#= شنیدی چی گفتم بیبی
@=چی بیبی
#=اره بیبی
که یه دفعه جلوچشام سیاه شد و فقط صدای جونگ کوک تو گوشم اکو میشد
#=ههههه گفتم به هم میرسیم آقای تهیونگ😌😏😏😏😏
از زبان کوک لی دام و بی هوش کردم بردمش امارت میدونستم که تهیونگ به اون یه حس ی داره ولی یه روی خودش نمی آورد 😏😌
از زبان لی دام بلند شدم دیدم تو یه اتاق خیلی بزرگ م خیلی قشنگ بود رفتم لب پنجره ه واو چه فضایی بود اینجا کجاست که یهو یه کشی که لباس ندیمه ها تنش بود آمد تو بیدار شدیم خانم
@=اره 😑😒
که کوک آمد تو
ندیمه رفت بیرون هی نزدیک میشد و من دور تا یه جایی که خوردم به دیوار وات دفاک
#=تعجب نکن کمک به اینجا و من و..... عادت میکنی
@=اینجا کجاست چرا منو آوردی اینجا بهم بگوووووو
#=سر من داد نزن فهمیدی
از زبان نویسنده بچه ها اینجا کوک دیگه یه آدم سرد شده و به این فکر میکنه که فقطط رز از دست تهیونگ نجات بده البته اون از اولش هم سرد بود
@=🥺🥺🥺🥺
#=تو هر کاری که من میگم میکنی
ورفت
@=باگریه داد زدم از جون من چی میخوای تو کی هستی
با چهره سرد وعصبانی برگشت
#=بیب نگران نباش الان عمو شوگا میاد برات میگه
@=کی عمو شوگا😏😂
#=خودت بعدا میفهمی چرا بهش میگن عمو شوگا بای بیب
بعد این حرفش واقعا ترسیدم چرا اینطوری حرف میزنم اون مگه خواننده نیست شاید مافیا باشه
خدایا کمکم کن
چند دقیقه بعد شوگا آمد تو با دو سه تا بادیگارد گفت ببرینش
@=چی صبر کن چی داری میگی
علامت شوگا=!
!=چیس گفتی فک کردم زبون نداری وقتی جونگ کوک بهم گفت زبون درازی میکنی باور نکردم آمدم که ببینم واقعا باید زبونت کوتاه شه یا نه که فهمیدم جونگ کوک درسته میگه ببریدش
@= آقای مین یونگی خواهش میکنم🥺😭
!=چی الان شدم آقای مین یونگی😒
@=😭😭😭😭
از زبان لی دام با دیدن و شنیدن حرفهای یونگی واقعا زبونم بند آمد دیگه منو بردن به یه سیاه چاله
@=من اینجاچرا .....با من چی کار دارین
گوشی یونگی یه دفعه زنگ خورد الو کوک اره اون دختر زبون دراز اینجاست
با دست به صورتم زد که بهش بی اتناعی کردم یه پز خند زدو گفت باشه
!=هیف که کوک گفت دست نگه دارم وگرنه یه کاری میکردم تهیونگ رز کادو پیچ کنه بفرسته برای کوک
@=کی تهیونگ تهیونگ کیه رز مگه کجاست ها بهم بگو🥺🥺🥺😭
!=بعدا همچیو میفهمی
@=الان بهم بگو🥺😭
ورفت
@=گفتم بهم بگوووووو
اصلا انگاری نمیشنید
۵.۷k
۰۵ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.