پارت۱
#پارت۱
داغی لیوان حالمو بهتر میکرد...خواستم یکم از چایی ک تازع دم کردع بودم بخورم ک دست یکی دور شونم حلقه شد...
عطرش تو هوا پیچید و نفس عميقي کشیدم:اینجا چیکار میکنی؟!
نفس:اومدم ببرمت بیرون...کپک نزدی از بس هی مسیر اتاقتو و تراس رو رفتی و برگشتی؟!
کوتاه گفتم:نه
دستشو از دور شونم برمیداره و طبق عادتش کلافه با موهاش ورمیره...کمی از چای داغ و لذیذم میخورم و باز ب همونجا خیره میشم...
گوشیش زنگ میخوره ربجکتش میکنه و میگ:پاشو...پاشو بریم بیرون ک دلم لک زده واسه پاساژ گردیامون...
نگاه کوتاهی بهش میندازمو میگم:با ارتا برو من حوصلم نمیگیره...
عصبی پوفی میکشه و میگ:ارام بسه دگ تا کی میخای همینجا بشینی و ادا ادمای افسرده رو دراری...ادم حوصلش پیشت سر میرع...ارتا راس میگ تو خ...
ساکت میشع و من با تعجب و تمسخر نگاهش میکنم بلند میشم و نزدیکش میرم:جالبه!...ارتا هنوزم منو یادشه؟!:|...فک میکردم وقتی اومد سراغت منو یادش رفتع دگ...
با تعجب نگاهم میکنه و زمزمه میکنه:ارام تو...تو چی داری میگی؟!...از چی داری حرف میزنی؟!
دست به سینه میشم و بیخیال نگاهش میکنم...
ب چشمام نگاه میکنه و بعد چند ثانیه سرشو کج میکنه: چقد چشمات خالیه...نمیشناسمشون دگ...
لبخندی میزنم و میگم:خالی؟!...خالی از چی بهار؟!... منظورت خالی از حسی ک بشه بهش بهاد داد؟!...منظورت تهی بودنه؟!...تو منو تو چشام میبینی؟!...نه!...تو آرامو نمیبینی...تو داری یه انسان تهی میبینی...تهی از هرچیزی...از هرکسی!... احساس،خشم،نفرت، دوست داشتن، تو،ارتا...
ببینم برات نگفته؟!
گیج شده بود...حق داشت خب تا حالا رفیق ده سالشو اینجوری ندیده بود...
پوزخندی میزنم پشتمو بهش ميکنم:یادته برات از شخصی گفتم ک با اومدنش تموم زشتی های زندگیمو شست؟!...یادته گفتم دنیامو رنگی رنگی کرد و قشنگ زندگی کردنو بهم یاد داد؟!...یادته گفتم با لبخندش میخندیدم و با اخمش گریه؟!...یادته گفتم قفلی بودم رو تعداد نفساش؟!...گفتم دستامو ک میگرف انگار وارد بهشتی شدم ک همیشه آرزوشو داشتم...گفتم بغلش حکم زندگی رو داشت و دوریش حکم مرگ...یادته؟!...
زیر لب اره ای میگ و ادامه میدم:پس اینم یادته ک قبلش چقد دنیام یکنواخت و تیره و تار بود...یادته چقد نسبت ب همه بدبین بودم و نسبت ب همه یه دیدی داشتم... یادته چقد بی اعتماد بودم و بزور لبخند میشست رو کنج لبام...وقتی یکی بیاد و بتونه انق ینفرو عوض کنه ینی خیلی استعداد داره:)...ینی منی ک اون ینفرو داشتم نباید به هیچ طریقی از دستش میدادم...ولی خب میدونی اینک اون قصدش از با من بودن چی بوده و قصد من از با اون بودن خیلی فرق داشت...
#Aram
پارت۲:https://wisgoon.com/pin/31387103/
#خاص #جذاب
داغی لیوان حالمو بهتر میکرد...خواستم یکم از چایی ک تازع دم کردع بودم بخورم ک دست یکی دور شونم حلقه شد...
عطرش تو هوا پیچید و نفس عميقي کشیدم:اینجا چیکار میکنی؟!
نفس:اومدم ببرمت بیرون...کپک نزدی از بس هی مسیر اتاقتو و تراس رو رفتی و برگشتی؟!
کوتاه گفتم:نه
دستشو از دور شونم برمیداره و طبق عادتش کلافه با موهاش ورمیره...کمی از چای داغ و لذیذم میخورم و باز ب همونجا خیره میشم...
گوشیش زنگ میخوره ربجکتش میکنه و میگ:پاشو...پاشو بریم بیرون ک دلم لک زده واسه پاساژ گردیامون...
نگاه کوتاهی بهش میندازمو میگم:با ارتا برو من حوصلم نمیگیره...
عصبی پوفی میکشه و میگ:ارام بسه دگ تا کی میخای همینجا بشینی و ادا ادمای افسرده رو دراری...ادم حوصلش پیشت سر میرع...ارتا راس میگ تو خ...
ساکت میشع و من با تعجب و تمسخر نگاهش میکنم بلند میشم و نزدیکش میرم:جالبه!...ارتا هنوزم منو یادشه؟!:|...فک میکردم وقتی اومد سراغت منو یادش رفتع دگ...
با تعجب نگاهم میکنه و زمزمه میکنه:ارام تو...تو چی داری میگی؟!...از چی داری حرف میزنی؟!
دست به سینه میشم و بیخیال نگاهش میکنم...
ب چشمام نگاه میکنه و بعد چند ثانیه سرشو کج میکنه: چقد چشمات خالیه...نمیشناسمشون دگ...
لبخندی میزنم و میگم:خالی؟!...خالی از چی بهار؟!... منظورت خالی از حسی ک بشه بهش بهاد داد؟!...منظورت تهی بودنه؟!...تو منو تو چشام میبینی؟!...نه!...تو آرامو نمیبینی...تو داری یه انسان تهی میبینی...تهی از هرچیزی...از هرکسی!... احساس،خشم،نفرت، دوست داشتن، تو،ارتا...
ببینم برات نگفته؟!
گیج شده بود...حق داشت خب تا حالا رفیق ده سالشو اینجوری ندیده بود...
پوزخندی میزنم پشتمو بهش ميکنم:یادته برات از شخصی گفتم ک با اومدنش تموم زشتی های زندگیمو شست؟!...یادته گفتم دنیامو رنگی رنگی کرد و قشنگ زندگی کردنو بهم یاد داد؟!...یادته گفتم با لبخندش میخندیدم و با اخمش گریه؟!...یادته گفتم قفلی بودم رو تعداد نفساش؟!...گفتم دستامو ک میگرف انگار وارد بهشتی شدم ک همیشه آرزوشو داشتم...گفتم بغلش حکم زندگی رو داشت و دوریش حکم مرگ...یادته؟!...
زیر لب اره ای میگ و ادامه میدم:پس اینم یادته ک قبلش چقد دنیام یکنواخت و تیره و تار بود...یادته چقد نسبت ب همه بدبین بودم و نسبت ب همه یه دیدی داشتم... یادته چقد بی اعتماد بودم و بزور لبخند میشست رو کنج لبام...وقتی یکی بیاد و بتونه انق ینفرو عوض کنه ینی خیلی استعداد داره:)...ینی منی ک اون ینفرو داشتم نباید به هیچ طریقی از دستش میدادم...ولی خب میدونی اینک اون قصدش از با من بودن چی بوده و قصد من از با اون بودن خیلی فرق داشت...
#Aram
پارت۲:https://wisgoon.com/pin/31387103/
#خاص #جذاب
۱۲.۵k
۰۲ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.