از خاطرش می شست هر شب رد پایم را

از خاطرش می شُست هر شب ردّ پایم را
با دیگری راحت عوض می کرد ، جایم را

می آمدم ثابت کنم ، معشوقِ او بودم
یک آن ، به هم میزد بساطِ ادّعایم را

تا آهِ من میخواست بِنشینَد به دامانش
سرکوب میکردم درونِ دل ، دعایم را

در بین آغوشش زمان معنی ندارد چون
هر دکمه ی پیراهنش ، جغرافیایم را ...

یادش که اُفتادم دوباره اشک هایم ریخت
سَر میکشم با یادِ او لیوانِ چایم را

هر بار گفتم "دوستت دارم" فقط خندید
من هم برایِ پیروی از او صدایم را ...

از ما گذشت آن روزهای عاشقی کردن
دیگر پس از مرگم نمیخواهم عصایم را

این روزگار آیینه در آیینه تکرار است
شاید که بعداً بچه هایش ، بچه هایم را ...

#سعید_شیروانی
دیدگاه ها (۱)

عشق میخواهم ولی همراه اشک و آه نه!رشتهء مستحکمی، بازی باد و ...

این همه دلشوره افتاده است بر جانم چرا؟من که امشب خوب بودم پس...

عشق چیست ؟جز آنکه زن همدمی باشد برای مرد و مرد تکیه گاهی برا...

چشمت روزِ بد نبیند...بعداز رفتنت آنچنان از چشمانم باران بدی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط