P:5
ویو ات
بعد از اینکه اتاقمو بهم نشون دادن فهمیدم هم اتاقیم تهیونگ منم موافقت کردم و اون روز رو باهم حرف زدیم و اتفاقه خاصی نیوفتاد
پرش زمانی به فردا
با صدای الارمم بیدار شدم وای امروز باید میرفتم مدرسه پس سریع از رو تخت پاشدم و دیدم تهیونگ سرش از روی تخت افتاده پایین و پاهاش رو تخته خندم گرفت ولی خندمو خوردم و رفتم دست شویی بعدشم فرممو پوشیدم و رفتم پایین که دیدم جین و نامجون بیدارن جین داره صبحانه درست میکنه و نامجون هم تو لبتابشه یه صبح بخیر دادم و اون ها هم با مهربونی جوابمو دادن بعدش من رفتم سمت در که جین گفت:صبحانه نمیخوری؟ منم گفتم:نه مرسی دیرم شده و قبل از اینکه بخواد چیزی بگه گفتم:من میرم خدافظ(تعظیم)و رفتم بیرون و سواره ماشینم شدم و رفتم
پرش زمانی به دبیرستان
بعد از اینکه اتاقمو بهم نشون دادن فهمیدم هم اتاقیم تهیونگ منم موافقت کردم و اون روز رو باهم حرف زدیم و اتفاقه خاصی نیوفتاد
پرش زمانی به فردا
با صدای الارمم بیدار شدم وای امروز باید میرفتم مدرسه پس سریع از رو تخت پاشدم و دیدم تهیونگ سرش از روی تخت افتاده پایین و پاهاش رو تخته خندم گرفت ولی خندمو خوردم و رفتم دست شویی بعدشم فرممو پوشیدم و رفتم پایین که دیدم جین و نامجون بیدارن جین داره صبحانه درست میکنه و نامجون هم تو لبتابشه یه صبح بخیر دادم و اون ها هم با مهربونی جوابمو دادن بعدش من رفتم سمت در که جین گفت:صبحانه نمیخوری؟ منم گفتم:نه مرسی دیرم شده و قبل از اینکه بخواد چیزی بگه گفتم:من میرم خدافظ(تعظیم)و رفتم بیرون و سواره ماشینم شدم و رفتم
پرش زمانی به دبیرستان
۴.۰k
۰۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.