P:6
پرش زمانی به دبیرستان
*
رسیدم و ماشینمو پارک کردم و رفتم تو مدرسه. رفتم سمت کلاسم امروز اولین کلاسم زبان بود که حدودا۲:۳۰ساعت بود و منم چون خیلی از انگلیسی خوشم میومد و توش خیلی خوب بودم(اعتماد بنفست تو حلقم)تو خفه(اوکی بابا)خب و چون خیلی توش خوب بودم با خوشحالی رفتم نشستم سرِ کلاس تا اینکه دیدم معاون اومد تو کلاس و گفت:ات میشه یک دقیقه از کلاس بیای بیرون؟! منم گفتم باشه و رفتم تا اینکه معاون گفت:ات میتونی تو این زنگو بجای استاد کیم تدریس کنی اون امروز حالش خوب نیست نمیاد و چون تو انگلیسیت از بقیه بهتره میخوام تو درس بدی منم گفتم:حتما با کماله میل
اونم خندید و گفت:خوبه حالا برو تو تا منم به بچه ها بگم تو امروز تدریس داری منم رفتم و با خوشحالی تدریس کردم و زنگ خورد.داشتم از کلاس میرفتم بیرون تا یه ایس آمریکانو بگیرم که تو راهرو یکی از اون جن.ده پولی ها گفت:بچه ها موندم ات چقدر به دبیر کیم داده که حاضر شده اون بجاش تدریس کنه منم عصبانی شدم و برگشتم سمتش و گفتم:چه زری زدی؟ اونم گفت:نشنیدی؟!(دوباره حرفشو تکرار کرد) منم که دیگه زدم به سیم اخر و موهاشو گرفتم و زدم پارش کردم که دیدم دو نفر دستمو گرفتن اومدم بهشون فوش بدم که دیدم جونگ کوک با تهیونگن پس خفه شدم(انتظارشو نداشتی نه!)تو یکی خفه شو اعصابم خورده میزنم داغونت میکنما(ای بابا باشه حالا) خب کجا بودیم!؟اها اره دیگه خلاصه خفه شدم چون اونا هم گروهیام بودن بعدش بردنمون دفتر مدید تا مامان و بابای دختره بیان که مدیرگفت:ات توهم زنگ بزن مامان و بابات بیان منم گفتم باشه زنگ زدم که دیدم بابام جواب داد و گفت:سلام ات منم گفتم:سلام بابا میتونی بیای مدرسه البته اگه حالت خوبه!؟ اونم گفت:حالم خوبه اما چیشده؟ گفتم:هیچی یه دختررو زدم الانم مدیر میگه باید بیای مدرسه اونم با خنده گفت:الحق که دختره خودمی باشه الان میام فقط خودت که خوبی؟ گفتم:اره نگران نباش فقط سریع بیا که این دختره داره با نگاهش منو میخوره. گفت:باشه اومدم(با خنده) بعدشم قطع کردم و رو به دختره گفتم:هوی عنتر برقی چشاتو درویش کن وگرنه خودم میکنم اونم چشماشو با ترس به سمته دیگه ای داد منم یه پوزخند به دختره و اعضا که داشتن با تعجب به من و دختره نگاه میکردن
*
رسیدم و ماشینمو پارک کردم و رفتم تو مدرسه. رفتم سمت کلاسم امروز اولین کلاسم زبان بود که حدودا۲:۳۰ساعت بود و منم چون خیلی از انگلیسی خوشم میومد و توش خیلی خوب بودم(اعتماد بنفست تو حلقم)تو خفه(اوکی بابا)خب و چون خیلی توش خوب بودم با خوشحالی رفتم نشستم سرِ کلاس تا اینکه دیدم معاون اومد تو کلاس و گفت:ات میشه یک دقیقه از کلاس بیای بیرون؟! منم گفتم باشه و رفتم تا اینکه معاون گفت:ات میتونی تو این زنگو بجای استاد کیم تدریس کنی اون امروز حالش خوب نیست نمیاد و چون تو انگلیسیت از بقیه بهتره میخوام تو درس بدی منم گفتم:حتما با کماله میل
اونم خندید و گفت:خوبه حالا برو تو تا منم به بچه ها بگم تو امروز تدریس داری منم رفتم و با خوشحالی تدریس کردم و زنگ خورد.داشتم از کلاس میرفتم بیرون تا یه ایس آمریکانو بگیرم که تو راهرو یکی از اون جن.ده پولی ها گفت:بچه ها موندم ات چقدر به دبیر کیم داده که حاضر شده اون بجاش تدریس کنه منم عصبانی شدم و برگشتم سمتش و گفتم:چه زری زدی؟ اونم گفت:نشنیدی؟!(دوباره حرفشو تکرار کرد) منم که دیگه زدم به سیم اخر و موهاشو گرفتم و زدم پارش کردم که دیدم دو نفر دستمو گرفتن اومدم بهشون فوش بدم که دیدم جونگ کوک با تهیونگن پس خفه شدم(انتظارشو نداشتی نه!)تو یکی خفه شو اعصابم خورده میزنم داغونت میکنما(ای بابا باشه حالا) خب کجا بودیم!؟اها اره دیگه خلاصه خفه شدم چون اونا هم گروهیام بودن بعدش بردنمون دفتر مدید تا مامان و بابای دختره بیان که مدیرگفت:ات توهم زنگ بزن مامان و بابات بیان منم گفتم باشه زنگ زدم که دیدم بابام جواب داد و گفت:سلام ات منم گفتم:سلام بابا میتونی بیای مدرسه البته اگه حالت خوبه!؟ اونم گفت:حالم خوبه اما چیشده؟ گفتم:هیچی یه دختررو زدم الانم مدیر میگه باید بیای مدرسه اونم با خنده گفت:الحق که دختره خودمی باشه الان میام فقط خودت که خوبی؟ گفتم:اره نگران نباش فقط سریع بیا که این دختره داره با نگاهش منو میخوره. گفت:باشه اومدم(با خنده) بعدشم قطع کردم و رو به دختره گفتم:هوی عنتر برقی چشاتو درویش کن وگرنه خودم میکنم اونم چشماشو با ترس به سمته دیگه ای داد منم یه پوزخند به دختره و اعضا که داشتن با تعجب به من و دختره نگاه میکردن
۳.۶k
۰۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.