به چشمانم نگاه کرد
با خنده گفت :
_از عشق به هرچیزی ، جز عشق رسیدیم ،
با درد معنا پیدا کردیم ،
با بغض خندیدیم
و با رنج انس گرفتیم .
سکوت کرد و کمی بیشتر به چشمانم نگاه کرد،
با بغض گفت :
_تو زاده ی غمی ،
به گمانم از هر بدبختی در دنیا یکی در کاسه ی زندگی ات گذاشته اند ،
با خنده گفتم :
اگر تقدیر من این است ، تقصیر من این نیست ،
شاید من هم کمی هستم
اما هیچ وقت وجود نداشتم
#سِودا
#دلنوشته
#خودم_نوشته
▪︎ - ⁸ دی ماهِ ¹⁴⁰² - ▪︎
⁰¹.⁰¹
_از عشق به هرچیزی ، جز عشق رسیدیم ،
با درد معنا پیدا کردیم ،
با بغض خندیدیم
و با رنج انس گرفتیم .
سکوت کرد و کمی بیشتر به چشمانم نگاه کرد،
با بغض گفت :
_تو زاده ی غمی ،
به گمانم از هر بدبختی در دنیا یکی در کاسه ی زندگی ات گذاشته اند ،
با خنده گفتم :
اگر تقدیر من این است ، تقصیر من این نیست ،
شاید من هم کمی هستم
اما هیچ وقت وجود نداشتم
#سِودا
#دلنوشته
#خودم_نوشته
▪︎ - ⁸ دی ماهِ ¹⁴⁰² - ▪︎
⁰¹.⁰¹
۱۸.۷k
۰۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.