دختر قاتل : part ²¹
دختر قاتل : part ²¹
ویو کوک
بعد اینک ات رف کم کم داشتم بیهوش میشدم ک صدای داد یونگی و ته ب گوشم میرسید ولی نمیتونستم تکون بخورم
ته: چیشده کوک ات کجا رف با توام
یونگی :نکنه...ته ممکنه ات از گلوله بی حسی استفاده کرده باشه
ته: نه ...اون از این گلوله ها نداره
یونگی : فقط کوک بود ک داشت ولی الان این اته ک جایگاه کوک و گرفته پس داره سریع باید برسونیمش بیمارستان ماشینو بیار ته بدو
ته رفت ماشینو آورد و کوک و بردن بیمارستان ک با چیزی ک دکتر گف همه شکه شدن
دکتر : ایشون سمی ک توی بدنشه داره خونشو جذب میکنه باید هرچی سریع تر عملش کنیم و خون کافی بهش برسه وگرنه ما دیگ کاری از دستمون برنمیاد و این ک گروه خونشون خیلی کمیابه فقط ۵ درصد از آدما این گروه خونی رو دارند (ی گروه خونی تصور کنید )
ته:الان چیکار کنیم کی پیدا میشه ک همچین خونی رو داشته باشه
دکتر :احتمالا گروه خونیشون ازخانواده ب ارث بردن خانواده ای ندارن ؟
ته: ...
یونگی :دارن ولی متاسفانه حاضر ب همچین کاری نیستن
دکتر :پس دیگ کاری از دست ما ساخته نیست میتونیم عملش کنیم ولی ممکنه بخاطر کمبود خون فوت کنند یا ب کما برن
یونگی : یهو اتفاقی دوماه پیش واسه ات افتاد اومد جلو چشم ...یاد ات افتادم ممکنه اون گروه خونیش این باشه ..ولی ی لحظه پشیمون شدم آخه سر اون اتفاق خون کوک ب ات نمیخورد...ولی ب هرحال زنگ زدم ات
بوق بوق بوق بوق رد تماس داد
یونگی : چرا جواب نمیدههه
دوباره زنگ زد
بوق بوق بوق بوق .....دوباره....بوق بوق بوق بوق
یونگی :د لامصب جواب بدههه ...
ات: چته ..هی پشت سر هم زنگ میزنی
یونگی :گروه خونیت چیه سریع بگو
ات: یعنی چی چیه ....( همون ک تصور کردید ) خو حالا واسه چیته
یونگی : دوماه پیش کوک خواست بهت خون بده ولی خونتون بهم نخورد ولی الان چرا تو گروه خونیت باهاش یکیه ؟
ات: چون اون موقع دشمنم همه چیو جعل کرد تا بمیرم حالا چیه داره میمیره ؟ (نیشخند )
یونگی :اره اگ بهش نرسه اره میمیره
ات:چییییی ( تعجب و نگران )
ویو ات
وقتی اینو گف یهو ته دلم خالی شد حس بدی گرفتم این یعنی چی من نمیخوام همچین حسی بهش داشته باشم نهه وقتی اینو گفتم یهو سرم سوت کشید ی تصویر هایی از جلو چشم رد شد ک با صدای یونگی یهو ب خودم اومدم
یونگی :ات ...ات حالت خوبه جواب بده باید سریع بیای فقط خون تو بهش میخوره
ات: ک چی بشه چی ب من میرسه بهتر ک بمیره اون الان دشمن منه هرچند ک قبلا هم دشمن بودیم
یونگی :تو نمیفهمی ات نمیفهمی داری میشی ی روانی کامل بفهم توباید سریع بیای
ات :برو گمشو
ات قطع کرد
ویو ات
رفتم سمت آشپز خونه آب بخورم همینطور ک داشتم آب میریختم تو لیوان یهو دوباره سرم سوت کشید و........
پارت بعد = کامنت ۲۲۰ لایک ۴۰
ویو کوک
بعد اینک ات رف کم کم داشتم بیهوش میشدم ک صدای داد یونگی و ته ب گوشم میرسید ولی نمیتونستم تکون بخورم
ته: چیشده کوک ات کجا رف با توام
یونگی :نکنه...ته ممکنه ات از گلوله بی حسی استفاده کرده باشه
ته: نه ...اون از این گلوله ها نداره
یونگی : فقط کوک بود ک داشت ولی الان این اته ک جایگاه کوک و گرفته پس داره سریع باید برسونیمش بیمارستان ماشینو بیار ته بدو
ته رفت ماشینو آورد و کوک و بردن بیمارستان ک با چیزی ک دکتر گف همه شکه شدن
دکتر : ایشون سمی ک توی بدنشه داره خونشو جذب میکنه باید هرچی سریع تر عملش کنیم و خون کافی بهش برسه وگرنه ما دیگ کاری از دستمون برنمیاد و این ک گروه خونشون خیلی کمیابه فقط ۵ درصد از آدما این گروه خونی رو دارند (ی گروه خونی تصور کنید )
ته:الان چیکار کنیم کی پیدا میشه ک همچین خونی رو داشته باشه
دکتر :احتمالا گروه خونیشون ازخانواده ب ارث بردن خانواده ای ندارن ؟
ته: ...
یونگی :دارن ولی متاسفانه حاضر ب همچین کاری نیستن
دکتر :پس دیگ کاری از دست ما ساخته نیست میتونیم عملش کنیم ولی ممکنه بخاطر کمبود خون فوت کنند یا ب کما برن
یونگی : یهو اتفاقی دوماه پیش واسه ات افتاد اومد جلو چشم ...یاد ات افتادم ممکنه اون گروه خونیش این باشه ..ولی ی لحظه پشیمون شدم آخه سر اون اتفاق خون کوک ب ات نمیخورد...ولی ب هرحال زنگ زدم ات
بوق بوق بوق بوق رد تماس داد
یونگی : چرا جواب نمیدههه
دوباره زنگ زد
بوق بوق بوق بوق .....دوباره....بوق بوق بوق بوق
یونگی :د لامصب جواب بدههه ...
ات: چته ..هی پشت سر هم زنگ میزنی
یونگی :گروه خونیت چیه سریع بگو
ات: یعنی چی چیه ....( همون ک تصور کردید ) خو حالا واسه چیته
یونگی : دوماه پیش کوک خواست بهت خون بده ولی خونتون بهم نخورد ولی الان چرا تو گروه خونیت باهاش یکیه ؟
ات: چون اون موقع دشمنم همه چیو جعل کرد تا بمیرم حالا چیه داره میمیره ؟ (نیشخند )
یونگی :اره اگ بهش نرسه اره میمیره
ات:چییییی ( تعجب و نگران )
ویو ات
وقتی اینو گف یهو ته دلم خالی شد حس بدی گرفتم این یعنی چی من نمیخوام همچین حسی بهش داشته باشم نهه وقتی اینو گفتم یهو سرم سوت کشید ی تصویر هایی از جلو چشم رد شد ک با صدای یونگی یهو ب خودم اومدم
یونگی :ات ...ات حالت خوبه جواب بده باید سریع بیای فقط خون تو بهش میخوره
ات: ک چی بشه چی ب من میرسه بهتر ک بمیره اون الان دشمن منه هرچند ک قبلا هم دشمن بودیم
یونگی :تو نمیفهمی ات نمیفهمی داری میشی ی روانی کامل بفهم توباید سریع بیای
ات :برو گمشو
ات قطع کرد
ویو ات
رفتم سمت آشپز خونه آب بخورم همینطور ک داشتم آب میریختم تو لیوان یهو دوباره سرم سوت کشید و........
پارت بعد = کامنت ۲۲۰ لایک ۴۰
۲۶.۴k
۱۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.