اومدم بقیه رو بغل کنم که ی یادم اومد دوباره نفری 7 تا الا
اومدم بقیه رو بغل کنم که ی یادم اومد دوباره نفری 7 تا الارم میزنه پس بیخیال شدم
خیلی خوشحالمم
اصننن...ذوققق
نامجون: فقط فردا باید بریم پرونده اون جونگ سو رو یکاریش کنیم
ساعت چند باید بریم
نامی: صبح بریم که زود برگردیم
حله...من رفتم بخوابمم
شب بخیرر~~
پسرا: شب بخیرر
رفتم تو اتاق و بلاخره بالشت برایی جیغ زدنننن
ایون مییی چه گوهی خوردییی نه ببخشید اونا گوه نبودن ولی خوب اخه اسکلللل نمیگییییی الارم میخورهههه تازه سوتی هم دادییی
خاک تو سرتتتت خاک خاکک(جلو اینه داره حرف میزنه)
بیا سعی کنیم با این قضیه کنار بیایم...
(تصاویر پفسوز خاک برسری از جلوی چشاش رد میشه😔)
نه نه اینجوری نمیشه بریم بخوابیم...
پیام میاد برا گوشی*
.. پیامی از جونگ کوک...
زدم رو پی ویش
ایون مییی~~هنوز بیداری؟ اخر نگفتیاا قبولم کردی یا نه:>○
جونگ کوک خواهشا بزار بخوابم فردا بهت میگم
نه تا نگی هی پیامم میدمم○
خب ردت نکردم....خودت میدونی دیگه
اخیش الان میتونم راحت بخوابممم شب بخیر پیشی کوچولو^^~○
ناخوداگاه لبخند ریز میزنم میزنم رو سیو مخاطب
جونگ کوک رو پاک میکنم
چی بنویسم؟؟بیبی؟نه هوقق...حالا که فکرشو میکنمم...
درحال تایپ*
اوپا♡ یا اوپا
قلب سوسول بازیه؟؟خب اوپا ساده مینویسم که اگه حالا یکی دید شک نکنه تو خونه هم اوپا صداش کنم؟ضایع نیس؟؟خب بعضی وقتا میگم ها؟...
بسه دیگه خیلی دیر شد بگیر بکپپ ایونن میی
فردا
با نامجون رفتیم پاسگاه یه سری کاغذ بازیا و این داستان که اخرش گفتن مجازات با خودشونه کسی نمیدونه چه بلایی سرش میاد
برگشتیم خونه ساعت ۹ صبح بود هنوز همه خواب بودن
نامجون:ایون می خودت خوب کارتو بلدی
بسپرش به خودم
رفتم طبقه بالا و بلند داد زدم
بیدارررر شیددددد وگرنهههه همههه صبونه رو خودمم میخورمممممم
همه درارو میزدم اومدم در جونگ کوکم بزنم که درو باز کرد و منو کشید تو...
خیلی خوشحالمم
اصننن...ذوققق
نامجون: فقط فردا باید بریم پرونده اون جونگ سو رو یکاریش کنیم
ساعت چند باید بریم
نامی: صبح بریم که زود برگردیم
حله...من رفتم بخوابمم
شب بخیرر~~
پسرا: شب بخیرر
رفتم تو اتاق و بلاخره بالشت برایی جیغ زدنننن
ایون مییی چه گوهی خوردییی نه ببخشید اونا گوه نبودن ولی خوب اخه اسکلللل نمیگییییی الارم میخورهههه تازه سوتی هم دادییی
خاک تو سرتتتت خاک خاکک(جلو اینه داره حرف میزنه)
بیا سعی کنیم با این قضیه کنار بیایم...
(تصاویر پفسوز خاک برسری از جلوی چشاش رد میشه😔)
نه نه اینجوری نمیشه بریم بخوابیم...
پیام میاد برا گوشی*
.. پیامی از جونگ کوک...
زدم رو پی ویش
ایون مییی~~هنوز بیداری؟ اخر نگفتیاا قبولم کردی یا نه:>○
جونگ کوک خواهشا بزار بخوابم فردا بهت میگم
نه تا نگی هی پیامم میدمم○
خب ردت نکردم....خودت میدونی دیگه
اخیش الان میتونم راحت بخوابممم شب بخیر پیشی کوچولو^^~○
ناخوداگاه لبخند ریز میزنم میزنم رو سیو مخاطب
جونگ کوک رو پاک میکنم
چی بنویسم؟؟بیبی؟نه هوقق...حالا که فکرشو میکنمم...
درحال تایپ*
اوپا♡ یا اوپا
قلب سوسول بازیه؟؟خب اوپا ساده مینویسم که اگه حالا یکی دید شک نکنه تو خونه هم اوپا صداش کنم؟ضایع نیس؟؟خب بعضی وقتا میگم ها؟...
بسه دیگه خیلی دیر شد بگیر بکپپ ایونن میی
فردا
با نامجون رفتیم پاسگاه یه سری کاغذ بازیا و این داستان که اخرش گفتن مجازات با خودشونه کسی نمیدونه چه بلایی سرش میاد
برگشتیم خونه ساعت ۹ صبح بود هنوز همه خواب بودن
نامجون:ایون می خودت خوب کارتو بلدی
بسپرش به خودم
رفتم طبقه بالا و بلند داد زدم
بیدارررر شیددددد وگرنهههه همههه صبونه رو خودمم میخورمممممم
همه درارو میزدم اومدم در جونگ کوکم بزنم که درو باز کرد و منو کشید تو...
۳.۵k
۲۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.