کودکیام نشسته بود روی سهچرخه شیطنت میکرد بوق میزد د

کودکی‌ام نشسته بود روی سه‌چرخه شیطنت می‌کرد. بوق می‌زد. دلخوش بودم به بودنش.🍁🌰
یکهو حواسم پرت شد،
رکاب زد و دور شد.
آنقدر تند و سریع از من دور شد که
من به گرد پایش هم نرسیدم.
کاش کسی چرخ‌های سه‌چرخه‌اش را پنچر می‌کرد.🍂
کاش می‌ایستاد تا کمی نفس تازه کند.
کودکی که هیچ‌گاه خسته نمی‌شود،
هیچ‌گاه متوقف نمی‌شود...

#خاطرات_کودکی
#کودکی_کجایی_که_یادت_بخیر
دیدگاه ها (۰)

رابطه مثل الاکلنگ میمونه باید نوبتی یکی کوتاه بیاد ،اگه همیش...

من نه از ڪسے بهترم،و نه ازڪسے بدترم چون رقابتے بین خودم و دی...

مادر بزرگم آخرِ همه ی تلفن هایش میگفت:کاری نداشتم که!🌰🍁زنگ ز...

"چیزی نیست"عبارتیست که آن را می گوییم وقتی که درونمان،لبریزا...

#زنمادر نبودتمام سالها مادرانه بافته بودمادرانه ساخته بودتما...

You must love me... P11

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط