ادامه تکپارتی

ادامه تکپارتی.......



تو اتاق راه میرفتم نگران بودم
نگران این نبودم پلیس بیاد و فکر کنم چی جواب بدم نه نگران دخترکم بودم
نگران عزیز تر از جونم بودم که الان رو تخت بیمارستان بود
حال سانام خوب بشه یه درسی به جیم بدم که جرئت نکنه اسم منو دخترمو بیاره

رفتم نشستم رو صندلی کنار تختش

دستای سرد و بی‌جونش رو گرفتم تو دستام

تو این چند ساعت دلم قد چندین سال براش تنگ شده بود یا به قول خودش دلم کوچولو شده بود

به صورت بی‌نقصش یا از نظر من بی‌نقص نگاه میکردم

حس کردم پلکاش تکون خورد

بدو بدو کنان رفتم و.....
یونگی: پرستار داره به‌هوش میاد پرستار

پرستار رفت دکتر رو صدا زد و آمدن
البته من رو از اتاق بیرون کردن

هنوز پلیس نیومده بود
نمیدونم چرا؟؟
چرا مثل دفعه های قبل پلیسا نیومدن؟......


دکتر امد بیرون
و گفت:آقای مین خانومتون به‌هوش آمدن میتونید ببینیدش
بعد از مرخص شدن و همچنین صحبت با پلیس بیاین به اتاقم!!

یونگی:حتما.....
دکتر:ممنونم جناب‌مین

با صدای در سرشو چرخوند سمتم
تا منو دید بغض کرد
رفتم جلو
یونگی:عروسکم
سانام:یونگیاا تقصیر من نبودش به خدا
یونگی:میدونم عروسک میدونم لازم نیست صورتت رو خیس کنی زیبای‌من
سانام:یونگیاا اینجا حالم بده حس خفه‌گی دارم تروخدا بریم
یونگیا:دختر چرا؟؟
سانام:نمیدونم یونگی میترسم
یونگی: از چی دوست داشتنی؟
سانام:آخه من به پلیس چی بگم؟؟؟
یونگی:پس بگو دوست داشتنی از چی ترسیده!!
بیا بغلم دوست‌داشتنی

سانام:شوگاااا فرار؟
یونگی:آره خوشگل بدو
سانام: دیوونه
یونگی:بدو خوشگله
دیدگاه ها (۰)

#فیک_بی_تی_اس#کوکاسم: #بازی_مرگپارت: #چهاردهم سوآه:حالا که ف...

درود یه مدت نبودم بخاطر اتفاقایی که افتاددوباره برگستمبخواین...

؟:)))

قبل از اینکه بریم برای ادامه تکپارتی و پارت جدید فیکمون میخو...

فیک ازدواج اجباری پارت ۷اسلاید دو میا و اسلاید سه ات۴ ساعت ب...

فرار من

پارت ۸۸ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط