اونجا که مولانا تو لحظه های آخر
اونجا که مولانا تو لحظه های آخر
وقتی تو بستر بیماری بود با حالتِ
بغض و دلگیری گفت؛
رو سر بنه به بالین ، تنها مرا رها کن
ترکِ منِ خرابِ شبگردِ مُبتلا کن
میدونست چه قدر سخته
اینکه هم تنها باشی
هم خرابِ شبگرد و هم مبتلا . .
اونجا که رهایی رو هم وزنِ مبتلا کرده
اونجا که یه تضادِ عجیب بوجود اورده
که تو مبتلا بودن رهایی نیست !
که اگر باشه باید تنها رها بشی . .
وقتی تو بستر بیماری بود با حالتِ
بغض و دلگیری گفت؛
رو سر بنه به بالین ، تنها مرا رها کن
ترکِ منِ خرابِ شبگردِ مُبتلا کن
میدونست چه قدر سخته
اینکه هم تنها باشی
هم خرابِ شبگرد و هم مبتلا . .
اونجا که رهایی رو هم وزنِ مبتلا کرده
اونجا که یه تضادِ عجیب بوجود اورده
که تو مبتلا بودن رهایی نیست !
که اگر باشه باید تنها رها بشی . .
۵.۱k
۲۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.