اونجا که مولانا تو لحظه های آخر

اونجا که مولانا تو لحظه‌ های آخر
وقتی تو بستر بیماری بود با حالتِ
بغض و دلگیری گفت؛
رو سر بنه به بالین ، تنها مرا رها کن
ترکِ منِ خرابِ شبگردِ مُبتلا کن
میدونست چه قدر سخته
اینکه هم تنها باشی
هم خرابِ شبگرد و هم مبتلا . .
اونجا که رهایی رو هم وزنِ مبتلا کرده
اونجا که یه تضادِ عجیب بوجود اورده
که تو مبتلا بودن رهایی نیست !
که اگر باشه باید تنها رها بشی . .
دیدگاه ها (۶)

‌‌از افلاطون پرسيدند: شگفت‌انگيزترين رفتار انسان چيست؟ پاسخ ...

دریاچه معروف به چشم زمین....🥲نظرتون چیه؟

سختی ها میان و میرن، مشکلات میان و میرن، اما این ما هستیم، ک...

بَـرآیِ هَمیشِه، هَمیشِه و هَمیشِهتکپآرتی jkیه پآرتی سادهیه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط