ارتشی من

ارتشی من
پارت ۹
ویو لینا
خوابم برد. ولی یه خواب عن دیدم دیگه خوابم نبرد صبح شده بود بلند شدم کارای لازممو انجام دادم و رفتم با جرمی مدرسه وارد کلاس که شدم دیدم بگه های کلاسای دیگه ریختن تو کلاس ما و دارن با بچه های کلاس ما دعوا و کتک کاری میکن
(حوصله ندارم دعوارو توضیح بدم حالا بدونید همه زخمی شدن)
ویو کوک
خیلی دعواکردم و کلی زخمی شدم
که معلم وارد میشه

معلم: خوب خوب بچه ها امروز من میرم کار دارم و مبصرتون یعنی جونگ کوک حواسش هست
معلم میره

ویو کوک
دیروز تز دست این دختره ی هرزه خیلی عصبانی شدم باید حالشو بگیرم به تهیونگ گفتم دستای دختررو بگیره تامن کیفشو بگردم

تهیونگ: حله داداش
ته دست بینا رو میگیره و بیناهم کلی داد و لیداد میکنه کوک هم نزدیک بینا مبشه و کل کیفشو میگرده و کای چیزا میبینه
و...

خوب ابنم از این پارت♥
دیدگاه ها (۳)

ویو اتبعد از ناهار بامامان رفتیم خریدارو کردیم و برگشتیم وکه...

ویو اتبیدار شدم دیدم تو یه اتاق تاریکم و یهو یکی وارد شدکوک:...

ویو ات الان ساعت ۶ صبحه و اگر الان درس بخونم تا ساعت ۷ونیم و...

دونگ

{مافیای من}{پارت ۱۱}رفتم دیدم یونگی و جیمین رو دیدم یا به قو...

{مافیای من}{پارت ۶}ویو تهیونگ # بعد کلی حرف زدن با یونگی بلن...

Love and hate { عـشـق و نـفـرت }" part 2 " ویو هانا : اسمش ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط