Mr boss part14
-میخوای دوباره دیشب برات تکرار کنم ؟
+ اینجوری باهام حرف نزن
- چرا هوم ؟ منو تو نامزدیم قرارع ازدواج کنیم
+ این یه دروغه فراموش نکن
- دیشب چیز دیگه ای نشون میده
*عصبی شدی زدی تو گوشش از پله ها رفتی بالا تو اتاقت در بستی تک خنده ای کرد
بعد از ظهر شده بود از تو اتاق اومدی بیرون نگا کسی نبود رفته بود نشستی روی مبل همش کارای دیشب میومد تو ذهنت باعث میشد به کوچولو خجالت بکشی
+ اگه بخوام برگردم شرکت وای همه میفهمن که من
*گوشیت زنگ خورد نگا کردی یوهانهان بود
+اون لعنتی با چه رویی باز به من زنگ زده اه
* گوشی برداشتی جواب دادی
+بله ؟
یوهان : اوه سلام ا/ت بلاخره جواب دادی دیشب خیلی تلاش کردم بهت زنگ بزنم
+ که اینطور
یوهان : خب میخواستم بهت بگم که یه دور همی دوست دخترم ترتیب داده و ازم خواسته تا دعوتت کنم میتونی با همسرت بیای ازدواج کرده بودی درست ؟
+ اممم نه هنوز ازدواج نکردم نامزدم
یوهان: پس با نامزدت امشب توی دور همی میبینمت آدرس واست میفرستم لطفا بیا چون خوشمیگذره
+ باشه
یوهان: فعلا
+ خدافظ
ا/ت ویو : اه خدا باورم نمیشه یعنی چی چه جوری حالا به اون بگم که باید بریم این دوره همی
اصلا نمیگم ایشش
*شب شده بودی تو فکر مهمونی بودی که اگه نری فکر میکنن که دروغ گفتی باهاش نامزد کرد
واسه همین بلاخره زنگ میزنی بهش بعد از چند تا بوق جواب میده
- بله
+ امم اه امشب دوره همی دعوت شدیم میشه که ........ با هم بریم
- میخوای باهم بریم ؟
+ اره
- خب کی هست که دعوتت کرده ؟
+ یکی از دوستای زمان دانشگاهم
- هومم باشه پس حاضر شو تا یک ساعت دیگه میام خونه
+ واقعا ؟
- اره
*گوشی قط کردی رفتی شروع کردی حاضر شدن
(عکس لباس و میکاپ اسلاید بعده)
یک ساعت بعد ........
من برگشتم با پارت جدید فعالیتم به خاطر مدرسه کم شده شرمنده درگیر کارامم🌑🖤
+ اینجوری باهام حرف نزن
- چرا هوم ؟ منو تو نامزدیم قرارع ازدواج کنیم
+ این یه دروغه فراموش نکن
- دیشب چیز دیگه ای نشون میده
*عصبی شدی زدی تو گوشش از پله ها رفتی بالا تو اتاقت در بستی تک خنده ای کرد
بعد از ظهر شده بود از تو اتاق اومدی بیرون نگا کسی نبود رفته بود نشستی روی مبل همش کارای دیشب میومد تو ذهنت باعث میشد به کوچولو خجالت بکشی
+ اگه بخوام برگردم شرکت وای همه میفهمن که من
*گوشیت زنگ خورد نگا کردی یوهانهان بود
+اون لعنتی با چه رویی باز به من زنگ زده اه
* گوشی برداشتی جواب دادی
+بله ؟
یوهان : اوه سلام ا/ت بلاخره جواب دادی دیشب خیلی تلاش کردم بهت زنگ بزنم
+ که اینطور
یوهان : خب میخواستم بهت بگم که یه دور همی دوست دخترم ترتیب داده و ازم خواسته تا دعوتت کنم میتونی با همسرت بیای ازدواج کرده بودی درست ؟
+ اممم نه هنوز ازدواج نکردم نامزدم
یوهان: پس با نامزدت امشب توی دور همی میبینمت آدرس واست میفرستم لطفا بیا چون خوشمیگذره
+ باشه
یوهان: فعلا
+ خدافظ
ا/ت ویو : اه خدا باورم نمیشه یعنی چی چه جوری حالا به اون بگم که باید بریم این دوره همی
اصلا نمیگم ایشش
*شب شده بودی تو فکر مهمونی بودی که اگه نری فکر میکنن که دروغ گفتی باهاش نامزد کرد
واسه همین بلاخره زنگ میزنی بهش بعد از چند تا بوق جواب میده
- بله
+ امم اه امشب دوره همی دعوت شدیم میشه که ........ با هم بریم
- میخوای باهم بریم ؟
+ اره
- خب کی هست که دعوتت کرده ؟
+ یکی از دوستای زمان دانشگاهم
- هومم باشه پس حاضر شو تا یک ساعت دیگه میام خونه
+ واقعا ؟
- اره
*گوشی قط کردی رفتی شروع کردی حاضر شدن
(عکس لباس و میکاپ اسلاید بعده)
یک ساعت بعد ........
من برگشتم با پارت جدید فعالیتم به خاطر مدرسه کم شده شرمنده درگیر کارامم🌑🖤
۵.۱k
۱۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.