🍁Part 37🍁
🍁Part_37🍁
🦉❤️آغوش گرم تو❤️🦇
🦇ارسلان🦇
عشقم خوبم نگران نشو
دیانا:کجات خوبه؟؟من نگرانتم نمیتونم ت رو داخل این وضعیت ببینم بیا بریم دکتر ی چیزی بعت بده زود خوب شی قربونت برم بیا بریم
ارسلان:عشقم ت پیشم باش خوب میشم نیکا میشه ت واسش ماجرارو بگی
نیکا:ارع...درو بستم دست دیارو گرفتم بردم نشوندمش سر مبل و کل داستانو واسش از اول تا آخر تعریف کردمو دیانا چشماش پر بود از بغض
ارسلان:رفتم دیانا رو بغل کردمو دیانا تو
بغل من ی دفعه بغضش شکست منم سرشو نوازش میکردم ک نیکا و متین بلند شدن ک برن تو اتاقشون
متین:شب بخیر اتاق شما هم برین تو اتاق بگیرین بخوابین
نیکا:دیانا آجی توعم گریه نکن دیگع برو بخواب
دیانا:با..ش..ال..ان..می..ری..م
متین:ارع دیانا گریه نکن منم باید فردا ب جای ارسلان برم فرودگاه نیکی بیا بریم عشقم
متینیکا:شب بخیر
اردیا:شب بخیر
✨️بعد از رفتن متینیکا✨️
ارسلان:وقتی دیانا اومد تمام دردام از یادم رفت اومدم بغلش کنم ک خودشو کشید کنار
دیانا:بدنت درد میکنه چجوری میخوای منو ببری از پله ها و بعد ببری تو اتاق؟....رفتم سمتش دستشو گرفتمو اون ی لبخند زد ک منم ی لبخند بعش زدم بعد ارسلان گف
ارسلان:با ت دردامو فراموش کردم...بعد دستمو ار حلقه ی دستاش بیرون کشیدم و انداختم دور کمرش و رفتیم بالا و من دراز کشیدم سر تخت ک دیانا خیز برداشت سمتم و لبمو بوسید منم نذاشتم بره دستمو بردم سمت کونش و مالیدم
و لبشو خوردم و اونم همراهیم کرد بعد دستمو بردم تو شلوارش و داشتم میمالیدمو لبشو هم میخوردم تا 8 مین همین کارو کردم و بعد ولش کردم و پاشدم رفتم در اتاقو باز کردمو کلیدو از رو در برداشتم و رفتم نو اتاق و درو قفل کردمو بعد...........
❤️❤️❤️
فک کنم باید شرط بزارم ک لایک و کامنت یادتون نرع!!
چرا اینکارو نمیکنید؟؟🥺🥺
🦉❤️آغوش گرم تو❤️🦇
🦇ارسلان🦇
عشقم خوبم نگران نشو
دیانا:کجات خوبه؟؟من نگرانتم نمیتونم ت رو داخل این وضعیت ببینم بیا بریم دکتر ی چیزی بعت بده زود خوب شی قربونت برم بیا بریم
ارسلان:عشقم ت پیشم باش خوب میشم نیکا میشه ت واسش ماجرارو بگی
نیکا:ارع...درو بستم دست دیارو گرفتم بردم نشوندمش سر مبل و کل داستانو واسش از اول تا آخر تعریف کردمو دیانا چشماش پر بود از بغض
ارسلان:رفتم دیانا رو بغل کردمو دیانا تو
بغل من ی دفعه بغضش شکست منم سرشو نوازش میکردم ک نیکا و متین بلند شدن ک برن تو اتاقشون
متین:شب بخیر اتاق شما هم برین تو اتاق بگیرین بخوابین
نیکا:دیانا آجی توعم گریه نکن دیگع برو بخواب
دیانا:با..ش..ال..ان..می..ری..م
متین:ارع دیانا گریه نکن منم باید فردا ب جای ارسلان برم فرودگاه نیکی بیا بریم عشقم
متینیکا:شب بخیر
اردیا:شب بخیر
✨️بعد از رفتن متینیکا✨️
ارسلان:وقتی دیانا اومد تمام دردام از یادم رفت اومدم بغلش کنم ک خودشو کشید کنار
دیانا:بدنت درد میکنه چجوری میخوای منو ببری از پله ها و بعد ببری تو اتاق؟....رفتم سمتش دستشو گرفتمو اون ی لبخند زد ک منم ی لبخند بعش زدم بعد ارسلان گف
ارسلان:با ت دردامو فراموش کردم...بعد دستمو ار حلقه ی دستاش بیرون کشیدم و انداختم دور کمرش و رفتیم بالا و من دراز کشیدم سر تخت ک دیانا خیز برداشت سمتم و لبمو بوسید منم نذاشتم بره دستمو بردم سمت کونش و مالیدم
و لبشو خوردم و اونم همراهیم کرد بعد دستمو بردم تو شلوارش و داشتم میمالیدمو لبشو هم میخوردم تا 8 مین همین کارو کردم و بعد ولش کردم و پاشدم رفتم در اتاقو باز کردمو کلیدو از رو در برداشتم و رفتم نو اتاق و درو قفل کردمو بعد...........
❤️❤️❤️
فک کنم باید شرط بزارم ک لایک و کامنت یادتون نرع!!
چرا اینکارو نمیکنید؟؟🥺🥺
۷.۴k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.